موسم نوبهار خانهٔ از ملکالشعرا بهار منظومه 24
1. موسم نوبهار خانهٔ من
هست از انبوه گل یکی گلشن
...
1. موسم نوبهار خانهٔ من
هست از انبوه گل یکی گلشن
...
1. دشمن بنده بود «درکهی»
دل ز من کنده بود «درگاهی»
...
1. ای که نزد شه آبرو داری
ز چه دست از حیا برو داری
...
1. هان بهارا مکوب آهن سرد
کاندپن دوره نیست مردی مرد
...
1. داشت مردی جوان رفیقی چند
همه با هم برادر و دلبند
...
1. این جوان داشت خانمی مقبول
بود خانم از این رویه ملول
...
1. داشت اصرار شوهر نادان
که شود زن مطاوع وجدان
...
1. یار طرار از این به تنگ آمد
تیر تدبیر او به سنگ آمد
...
1. گفت با زن که این اداهایت
پیش اینها نمود رسوایت
...
1. این کشاکش بسی نگشت دراز
که شدند آن چهار تن دمساز
...
1. دیرگاهی بر این وَتیره گذشت
روز رخشان و شام تیره گذشت
...