از رفته قلم هیچ دگرگون از باباافضل کاشانی رباعی 85
1. از رفته قلم هیچ دگرگون نشود
وز خوردن غم به جز جگر خون نشود
1. از رفته قلم هیچ دگرگون نشود
وز خوردن غم به جز جگر خون نشود
1. رو دیده بدوز تا دلت دیده شود
زان دیده جهان دگرت دیده شود
1. میزن نفسی، کاین دم از او میزاید
وین دم، دم ماست، گر تو را میشاید
1. سیر آمده ای ز خویشتن می باید
برخاسته ای ز جان و تن می باید
1. رو خانه برو، که شاه ناگاه آید
ناگاه به نزد مرد آگاه آید
1. ای از همه آزرده، بی آزار گذر
وای مست فریب بوده، هشیار گذر
1. یا رب ز کرم بر من دل ریش نگر
وی محتشما، بر من درویش نگر
1. ای از تو فتاده عالمی در شر و شور
فارغ شدهٔ غنی و مردم همه عور
1. زنهار در آن کوش که در زیر سپهر
با هیچ کسات هیچ نپیوندد مهر
1. عمر از پی افزون زر کاسته گیر
صد گنج زر از رنج تن آراسته گیر
1. دانی که چرا زنند این طبلک باز؟
تا گم شدهگان به راه باز آیند باز
1. در هستی کون خویش، مردم ز آغاز
با خلق جهان و با جهان است انباز