گفت روزی مصطفی از عطار نیشابوری مظهرالعجایب 47
1. گفت روزی مصطفی اصحاب را
عقد میفرمود با هم در اخا
...
1. گفت روزی مصطفی اصحاب را
عقد میفرمود با هم در اخا
...
1. پس مبارک گفت احمد شاه را
کرد آن خورشید روشن ماه را
...
1. چون بدین مصطفی همره شوی
از طریق مرتضی آگه شوی
...
1. ای تو غافل از درون و از برون
خود درافتادی در این چه سرنگون
...
1. آن امیری کو بود در راه حق
برده از کلّ خلایق او سبق
...
1. شو مطیع مصطفی و مرتضی
زآنکه حق گفته بقرآنشان ثنا
...
1. چون ز عزّت خلعت آدم بداد
تاج اسرارش روان بر سر نهاد
...
1. روح تو شهباز علوی آمده است
او شهنشاه سماوی آمده است
...
1. بود شیخی عابد و بس پارسا
بود او مشهور از اهل صفا
...
1. پادشاهی بود احمد نام او
رونق اسلام در ایّام او
...
1. هست خاموشی نشان اهل راز
باش دایم از خموشی درگداز
...