1 چون پیمبر کرد این معنی ادا دست خود برداشت از بهر دعا
2 گفت الهی دوستش رادوست گیر دشمنانش را بزن بر سینه تیر
3 یا الهی دشمنش را خار کن منزل آن دوزخی در نار کن
4 هرکه او را یار باشد یار باش هر که یارش نیست زو بیزار باش
1 من ولای تو بجان کردم قبول زانکه هستی این زمان نور رسول
2 چون عمر راند این معانی بر زبان من ندارم از تو این معنی نهان
3 گفت بادت این مبارک بوالحسن که شدی مولای جمله مرد و زن
4 چون عمر بوبکر هم اقرار کرد روسیه شد هر که او انکار کرد
1 مرتضی و آل او یک مظهرند حیدر و اولاد از یک گوهرند
2 حبّ ایشان دار دایم در ضمیر تا شوی روشن تر از مهر منیر
3 حبّ ایشان دار و راه شرع رو تا کنی در مزرع ایمان درو
4 حبّ ایشان دار و از غم شادرو جان و ایمان را بجانان کن گرو
1 این سخن باشد بقول مصطفی طوف او هفتاد حج دارد بها
2 همچو عطّارم کمین هندوی او مرغ روحم زایری در کوی او
3 فخر من این است کز شهر توام خادمی سرگشته از بهر توام
4 فخرانسان خود بملک و جاه نیست غیر را در پردهٔ دل راه نیست
1 یا امیرالمؤمنین این بندهات از گنه کاری شده شرمندهات
2 یا امیرالمؤمنین عطّار سوخت در میان آتش اسرار سوخت
3 یاامیرالمؤمنین دستم بگیر چون تو باشی دستگیرم یا امیر
4 میکنی ای پادشاه انس و جان دستگیری کن ز پا افتاد گان
1 ای پسر گویم ترا آثار خیر تا بیابی بهرهٔ در کار خیر
2 چند چیزی کن بمعنی اختیار تا دهندت جام معنی صد هزار
3 اولّا ترس از خدا باید ترا تا سعادتها سزا باشد ترا
4 دوّمین بر خلق عالم رحم کن زآنکه پیغمبر بما گفت این سخن
1 تا که ایمانت شود محکم از او مهر او میدار در جانت نکو
2 جان خود آمیز با مهرش نکو تا درآید در میان جانت او
3 دیگری آن کز میان خلق رو گوشهای گیر ودرون دلق رو
4 چون بیابی سرّ ما سرپوش باش در میان عاشقان می نوش باش
1 خواجهٔ نوری بما همخانه بود وز طریق ناقصان بیگانه بود
2 علم معنی از وجودش همچونور شعله میزد همچو نور کوه طور
3 یک شبی در پیش من آن بحر راز از حکایات شهان میگفت باز
4 از احادیث نبیّ و از علوم وز حکایات شه هر مرز و بوم
1 گفت روزی مصطفی اصحاب را عقد میفرمود با هم در اخا
2 گفت او با یکدگر یاری کنید خود بهم عهد و وفاداری کنید
3 چون شوم من یارتان حق یار شد از بدیهای شما بیزار شد
4 گفت ای صدّیق هستی یار من در مغاره بوده یار غار من
1 پس مبارک گفت احمد شاه را کرد آن خورشید روشن ماه را
2 هر دو همچون ماه و خور تابان شدند همچو انجم دیگران پنهان شدند
3 از جبینها گرد رُفتند آن همه پس مبارکباد گفتند آن همه
4 زین ولایت مرتضی چون برفروخت جان اصحاب نبی از رشک سوخت