1 هر که در اصل از نبی دارد مقام بر درنده گوشتش آمد حرام
2 آل پیغمبر بقول آن امام باشد ایمن از سباع و از هوام
3 پس خلیفه گفت این دم میرویم تا حدیث مصطفی را بکرویم
4 اندر این جا خانهٔ پر شیر هست پیش شیران میکنیم این دم نشست
1 این سخن نقلست از شیخ کبیر آنکه در آفاق بوده بینظیر
2 گرچه مولودش بشیراز اوفتاد همچو او مردی ز مادر هم نزاد
3 او تصوّف را نکو دانسته بود او زغیریت تمامی رسته بود
4 در تصوّف او بسی در سفته بود سی کتاب اندر تصوّف گفته بود
1 ای تو در زندان دنیا همچو سگ میدوی تا آهوئی گیری به تک
2 جست آهو و تو افتادی بچاه چارهٔ چَه را چه خواهی کرد آه
3 ای تو گم کرده چه سگ آن راه را چشم بر آهو ندیده چاه را
4 ترک صید آهوی دنیا بکن خویشتن را همچو سگ رسوا مکن
1 بودم اندر پیش نجم الدّین شبی آنکه جز مرغان نبودش هم لبی
2 بد کبیرو او ز حق آگاه بود در طریق اهل معنی شاه بود
3 رازی از سرّ معانی گفت او من بگویم ز آن یکی در گوش تو
4 خود بیاب این رمزراوگوش کن همچو خمّ می ز معنی جوش کن
1 جوهر معنی من باقر بعلم خود همی باشد بعالم کان حلم
2 جوهر معنی من خود صادق است آنکه در علم طریقت حاذق است
3 جوهر معنی من کاظم بود در معانی عازم و جازم بود
4 جوهر معنی من باشد رضا آن شهی کز وی خدا باشد رضا
1 بوی سرگین در دماغت هست چست محتسب گشتی که دینم شد درست
2 روز مانی احتساب خویش کن ترک کردار و کتاب خویش کن
3 گرکنی تو همچو بهمان احتساب بر سرت آید عذاب بیحساب
4 برگذر زین کار و از آزار خلق ورنه چون دزدان بیاویزی بحلق
1 بود در بغداد نیکو مقبلی سیّد پاکیزه خلقی پر دلی
2 زاهد و عابد بُد و پرهیزکار نیک روی و نیک خلق و با وقار
3 بود نام او ابوالقاسم تمام سید و هم صالح و هم نیکنام
4 کرد عزم کوفه او با کاروان تا که حاصل گرددش مقصود جان
1 چون نبی آن شاه دین را دید شاد مهر او را در میان جان نهاد
2 روی او را پاک کرد از گرد جنگ گفت در دین از تو دارم نام وننگ
3 چون عمر آن ضرب دید از مرتضی پیش او افتاد اندر دست و پا
4 گفت جان ما شده گلشن ز تو شمع ایمان نیز هم روشن ز تو
1 شد یقین کانرد زمان مصطفی چند جنگ صعب شد اصحاب را
2 پیش از جنگ احد این جنگ بود که زمین از خون دشمن رنگ بود
3 جنگ خندق بود جنگ مشکلی در میانشان بود مرد پردلی
4 عمرو عبدوُدّو سر دار همه پهلوانی پر دلی یار همه
1 شاه غازی شاه محمود آنکه داشت برجهان حکم نکونامی گذاشت
2 بود شاه عادل و بس هوشمند هیچ خلقی را نبوده زو گزند
3 صیت عدلش در جهان مشهور بود زنگ ظلمت از دل او دور بود
4 داشت سلطان در جهان یک جوهری گوهری در بحر معنی مظهری