1 بود سلطانی بصورت چون پری عکس رخسارش چو مهر خاوری
2 همچو اویی مادر گیتی نزاد خاطر خلقان ز عدلش بود شاد
3 گرچه کودک بود شاه ملک جم بود ز آثار بزرگی محترم
4 خود بزرگان و اکابر صد هزار بهر دیدارش بعالم بیقرار
1 ای تو سلطان و کریم لایزال بیمثال و ذات پاکت بیزوال
2 ای ترا آدم شده جویا مدام بوده اوبا نور تو بینا مدام
3 ای ترا خود شیث بوده راز دان وی ترا ادریس بوده درس خوان
4 ای تو داده نوح را کشتی حلم وی ز تو هم یافته جرجیس علم
1 ای بدنیا صرف کرده عمر خویش جان خود را کردهای صد بار ریش
2 خانه سازی از گل و بر روی آب بعد از آن آنجا نشینی بهر خواب
3 خواب این خانه چه باشد فکر کن این معانی با دل خود ذکر کن
4 با چنین اوقات بَد بیچاره تو اوفتاده درچه تن همچو گو
1 پند آزادیست ای آزاده مرد تو برآراز غافلی خویش گرد
2 سالها غافل از این پند آمدی لاجرم چون دیو در بند آمدی
3 رو تو این پندای پسر در گوش گیر بعد از این در خمِّ وحدت جوش گیر
4 هست این پند ز آیات کلام از زبان مصطفی خیرالانام
1 ای باحمد لحمک لحمی شده ای باحمد دمک دمّی شده
2 ای باحمد بوده در هر جا یکی وی باحمد سر دو و اعضا یکی
3 ای باحمد گفته اسرار الاه وی باحمد داده خاتم صبحگاه
4 ای باحمد همره و همتاج تو ای باحمد در شب معراج تو
1 بازهم نقلی ز شبلی گویمت بر کنار بحر معنی جویمت
2 بود در بغداد عالی مسجدی واندران مسجد نشسته عابدی
3 کامل و دانا بُد و پرهیزکار علم معنی بود او را برقرار
4 گفت با شبلی که ای شیخ نکو خیز وبهر عاشقان وعظی بگو
1 بشنو از گفتار فرزند نبی آنکه از جان بوده پیوند نبی
2 آن امامی کو بحقّ این راه رفت از جهان او با دل آگاه رفت
3 آن امامی کو چو جدّش پاک بود کی چو بابش خود ز دشمن باک بود
4 آن امامی کو زجدّ میراث یافت علم باطن روی خود از غیر تافت
1 عارفی واقف ز اصل هر علوم بعد من پیدا شود گوید به روم
2 گر تو مست وحدتی زو گوش کن جام عرفان را ز دستش نوش کن
3 او بنوشد او بپوشد از یقین از کف سلطان معنی شمس دین
4 از همان جامی که من نوشیدهام وز همان خرقه که من پوشیدهام
1 بودم اندر تون بوقت کودکی داده از کف رشتهٔ آسودگی
2 زار و بیمار و ضعیف و ناتوان مانده از من یک رمق از نیم جان
3 هشت ماه متّصل بیمار و زار بودم افتاده بکنجی سوگوار
4 همچونی بگداخته اعضای من رفته بود از کار سر تا پای من
1 تو خدا را از یقین خود شناس باش از قهرش همیشه در هراس
2 بعد از آن خود را شناس و اصل خویش گرچه پیداگشتهٔ ای پاک کیش
3 هرچه گوئی و کنی تو در جهان عاقبت گردد به پیش تو عیان
4 هرچه تو از دید آن نقصان کنی عاقبت بین شو نباید آن کنی