1 جمله گفتند از طریق مهتری تو به ما از نفس ما اولی تری
2 گفت هر کس را منم مولای او پس علی مولای اوباشد نکو
3 حیدر از فرمان ربّ کاینات شد ولی بر مؤمنین و مؤمنات
4 هر که او در دین من باشد درست مهر حیدر در دلش باشد نخست
1 ای پسر گویم ترا آثار خیر تا بیابی بهرهٔ در کار خیر
2 چند چیزی کن بمعنی اختیار تا دهندت جام معنی صد هزار
3 اولّا ترس از خدا باید ترا تا سعادتها سزا باشد ترا
4 دوّمین بر خلق عالم رحم کن زآنکه پیغمبر بما گفت این سخن
1 تا که ایمانت شود محکم از او مهر او میدار در جانت نکو
2 جان خود آمیز با مهرش نکو تا درآید در میان جانت او
3 دیگری آن کز میان خلق رو گوشهای گیر ودرون دلق رو
4 چون بیابی سرّ ما سرپوش باش در میان عاشقان می نوش باش
1 جیفهٔ دنیا چو مردار آمده طالب آن کلب کردار آمده
2 بر تو ای نادان شده مردی حرام چندگردی گرد مرداری مدام
3 بهر آن دنیا صحیفه باشدت که همی خواهی که جیفه باشدت
4 تخم نیکی کار و نیکی کن درو تا بری از جمله دینداران گرو
1 من بگویم آنچه مقصود خداست در نهان و آشکارا عین ماست
2 من بگویم با تو راز سترپوش گر همی خواهی که دانی باده نوش
3 من بگویم هرچه دارم در زبان بشنو و درگوش گیر و خوش بدان
4 من بگویم قصه نوحت تمام ز آنکه هستت کشتی معنی بکام
1 گفت روزی مصطفی اصحاب را عقد میفرمود با هم در اخا
2 گفت او با یکدگر یاری کنید خود بهم عهد و وفاداری کنید
3 چون شوم من یارتان حق یار شد از بدیهای شما بیزار شد
4 گفت ای صدّیق هستی یار من در مغاره بوده یار غار من
1 آن امیری کو بود در راه حق برده از کلّ خلایق او سبق
2 خوانده او علم لدنی را تمام بوده او در علم معنی با نظام
3 گفت چون حق را بدیدم در یقین گشت کشف من همه اسرار دین
4 چونکه علمت یافت حق را در عیان دان که حق با تست در معنی نهان
1 ای پسر این پند از من گوش کن فرد شوپس جام وحدت نوش کن
2 هرکه پندم را درون جان نهد پای خود را برتر از کیوان نهد
3 هرکه پندم را بداند چون حکیم کار او گردد بعالم مستقیم
4 اولا حق را بدان چون مصطفی غیر حق را تو مدان در هیچ جا
1 پادشاهی بود احمد نام او رونق اسلام در ایّام او
2 پادشاهی عادل و با فضل و داد خاص و عام دهر پیشش سر نهاد
3 در زمان او همه اهل علوم شادمان بودند در هر مرز وبوم
4 هیچکس در ملک او غمگین نبود زانکه لطفش عام گشته دروجود
1 بود شیخی عابد و بس پارسا بود او مشهور از اهل صفا
2 داده اور ا معرفت یزدان پاک غیر حق را رفته بود از جان پاک
3 نام او را با تو گویم ای رفیق خوانده اندش اولیای حق شقیق
4 بود او در عصر هارون الرّشید شرع احمد را نهان از خلق دید