11 اثر از باب چهل و هشتم: در سخن گفتن به زبان شمع در مختارنامه عطار نیشابوری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر باب چهل و هشتم: در سخن گفتن به زبان شمع در مختارنامه عطار نیشابوری شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار عطار نیشابوری / مختارنامه عطار نیشابوری / باب چهل و هشتم: در سخن گفتن به زبان شمع در مختارنامه

باب چهل و هشتم: در سخن گفتن به زبان شمع در مختارنامه عطار نیشابوری

1 شمع آمد و گفت:‌چون مرا نیست قرار از پنبه نفس زنم چو حلاج از دار

2 در واقعهٔ خویش چو حلاجم من آویخته و سوخته و کشتهٔ زار

1 شمع آمد و گفت: چند از افروختنم وز خامی خود سوختن آموختم

2 چون من نزدم اناالحقی چون حلاج فتوی که دهد به کشتن و سوختنم

1 شمع آمد و گفت: از چه دل خوش دارم چون از آتش حال مشوّش دارم

2 آتش سر من دارد و کم باد سرم گر من سرِ مویی سرِ آتش دارم

1 شمع آمد و در آتش سرکش پیوست در آتش سوزان که چنان خوش پیوست

2 پیوند عجب نگر که او را افتاد بُبرید از انگبینْ به آتش پیوست

1 شمع آمد و گفت: ماندهام بی سر و پای سر سوخته پای بسته نی بند و گشای

2 کس چون من اگر چه پای بر جا نبود از آتش فرق، پای من رفت ز جای

1 شمع آمد زار زار و میگفت به راز حال من و آتش است با سوز و گداز

2 من کرده به درد گریهٔ تلخ آغاز برّیده ز من یار به شیرینی باز

1 شمع آمد و گفت: کیست گمراه چو من در حلق طناب مانده ناگاه چو من

2 تا خام رگی چو موم نبود نرود از جهل به ریسمان فرو چاه چو من

1 شمع آمد و گفت: آتش و گازست عظیم زین سرزنش و ازان گدازست عظیم

2 وین سوختنم که هر شبی خواهد بود گر بیش شبی نیست درازست عظیم

1 شمع آمد و گفت: مانده در سوز و گداز کار من غم کشته کی آید با ساز

2 گرچه همه جمع را زِ من روشنی است در چشم همه به هیچ میآیم باز

1 شمع آمد و گفت: ماندهام بی سر و پا پای اندر بند و سر در آتش همه جا

2 گاهم بکشند و گه بسوزند به درد یک سوخته سرگشتهتر از من بنما

آثار عطار نیشابوری

11 اثر از باب چهل و هشتم: در سخن گفتن به زبان شمع در مختارنامه عطار نیشابوری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر باب چهل و هشتم: در سخن گفتن به زبان شمع در مختارنامه عطار نیشابوری شعر مورد نظر پیدا کنید.