باب چهل و هشتم: در سخن گفتن به زبان شمع در مختارنامه عطار نیشابوری

101 اثر از باب چهل و هشتم: در سخن گفتن به زبان شمع در مختارنامه عطار نیشابوری در سایت شعرنوش گردآوری شده است. در این مجموعه می‌توانید اشعار معروف، عاشقانه و حکیمانه عطار نیشابوری را به‌صورت دسته‌بندی‌شده و با قابلیت جستجو مطالعه کنید. شما در حال مشاهده صفحه 4 از این مجموعه هستید.

شمع آمد و گفت: از عطار نیشابوری مختارنامه 37

1. شمع آمد و گفت: کیست گمراه چو من
در حلق طناب مانده ناگاه چو من

برای مشاهده کامل کلیک کنید


1 دقیقه زمان مطالعه 2 بیت

شمع آمد و گفت: از عطار نیشابوری مختارنامه 38

1. شمع آمد و گفت: آتش و گازست عظیم
زین سرزنش و ازان گدازست عظیم

برای مشاهده کامل کلیک کنید


1 دقیقه زمان مطالعه 2 بیت

شمع آمد و گفت: از عطار نیشابوری مختارنامه 39

1. شمع آمد و گفت: مانده در سوز و گداز
کار من غم کشته کی آید با ساز

برای مشاهده کامل کلیک کنید


1 دقیقه زمان مطالعه 2 بیت

شمع آمد و گفت: از عطار نیشابوری مختارنامه 40

1. شمع آمد و گفت: ماندهام بی سر و پا
پای اندر بند و سر در آتش همه جا

برای مشاهده کامل کلیک کنید


1 دقیقه زمان مطالعه 2 بیت

شمع آمد و گفت: از عطار نیشابوری مختارنامه 41

1. شمع آمد و گفت: کشتهام هر سحری
پس سوخته هر شبی به دست دگری

برای مشاهده کامل کلیک کنید


1 دقیقه زمان مطالعه 2 بیت

شمع آمد و گفت: از عطار نیشابوری مختارنامه 42

1. شمع آمد و گفت: این کرا تاب بود
کز آتش تیز بی خور وخواب بود

برای مشاهده کامل کلیک کنید


1 دقیقه زمان مطالعه 2 بیت

شمع آمد و گفت: از عطار نیشابوری مختارنامه 43

1. شمع آمد و گفت: اگر لبم پُرخنده است
بر خود خندم که چشم من گرینده است

برای مشاهده کامل کلیک کنید


1 دقیقه زمان مطالعه 2 بیت

شمع آمد و گفت: از عطار نیشابوری مختارنامه 44

1. شمع آمد و گفت: بیسرم باید مُرد
هر لحظه به سوز دیگرم باید مُرد

برای مشاهده کامل کلیک کنید


1 دقیقه زمان مطالعه 2 بیت

شمع آمد و گفت: از عطار نیشابوری مختارنامه 45

1. شمع آمد و گفت: اگر میسر گردد
چندین سوزم ز اشک کمتر گردد

برای مشاهده کامل کلیک کنید


1 دقیقه زمان مطالعه 2 بیت

شمع آمد و گفت: از عطار نیشابوری مختارنامه 46

1. شمع آمد و گفت: زود بیرون رفتم
نادیده ز عمر سود بیرون رفتم

برای مشاهده کامل کلیک کنید


1 دقیقه زمان مطالعه 2 بیت

شمع آمد و گفت: از عطار نیشابوری مختارنامه 47

1. شمع آمد و گفت: جان غم کش دارم
تن در آتش حال مشوش دارم

برای مشاهده کامل کلیک کنید


1 دقیقه زمان مطالعه 2 بیت

شمع آمد و گفت: از عطار نیشابوری مختارنامه 48

1. شمع آمد و گفت: اینهمه بیچارگیم
زان است که کس نیست به غم خوارگیم

برای مشاهده کامل کلیک کنید


1 دقیقه زمان مطالعه 2 بیت