11 اثر از باب چهل و هشتم: در سخن گفتن به زبان شمع در مختارنامه عطار نیشابوری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر باب چهل و هشتم: در سخن گفتن به زبان شمع در مختارنامه عطار نیشابوری شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار عطار نیشابوری / مختارنامه عطار نیشابوری / باب چهل و هشتم: در سخن گفتن به زبان شمع در مختارنامه

باب چهل و هشتم: در سخن گفتن به زبان شمع در مختارنامه عطار نیشابوری

1 شمع آمد و گفت: زخم خوردم بر سر ایام بسی نهاد دردم بر سر

2 روزم دم سرد گشته شب سوخته درد ای بس که گذشت گرم و سردم بر سر

1 شمع آمد و گفت: کشتهٔ هر روزم شب میسوزم که انجمن افروزم

2 گفتم: هوس سوز در افتد به سرم اکنون باری ز سر درآمد سوزم

1 شمع آمد و گفت: دولتم دوری بود کان شد که مرا پردهٔ زنبوری بود

2 نوری که از او کار جهان نور گرفت زان نور نصیب من همه نوری بود

1 شمع آمد و گفت: چون گرفتم کم خویش باری بکنم به کام دل ماتمِ خویش

2 ای کاش سرم میببریدی هر دم تا بر زانو نهادمی در غمِ خویش

1 شمع آمد و گفت: دوربین باید بود در زخم فراق انگبین باید بود

2 میخندم و باز آب حسرت در چشم یعنی که چو جان دهی چنین باید بود

1 شمع آمد و گفت: دائماً در سفرم میسوزم و میگدازم و میگذرم

2 بخت بدِ من چو رشته در کارم کرد بنگر که ازین رشته چه آید به سرم

1 شمع آمد و گفت: اگر شماری دارم اشک است که پُر اشک کناری دارم

2 گر سوختن و کشتنِ من چیزی نیست این هست که روشن سر و کاری دارم

1 شمع آمد و گفت: اگر بمی باید رفت شک نیست که زودتر بمی بایدرفت

2 چون در بند است پایم و ره در پیش ناکام مرا به سر بمی باید رفت

1 شمع آمد و گفت: کار در کار افتاد در سوختنم گریستن زار افتاد

2 از بس که عسل بخوردم از بیخبری در من افتاد آتش و بسیار افتاد

1 شمع آمد و گفت: عمر خوش خوش بگذشت دورم همه در سوز مشوش بگذشت

2 گر آب ز سر در گذرد سهل بود این است بلا کز سرم آتش بگذشت

آثار عطار نیشابوری

11 اثر از باب چهل و هشتم: در سخن گفتن به زبان شمع در مختارنامه عطار نیشابوری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر باب چهل و هشتم: در سخن گفتن به زبان شمع در مختارنامه عطار نیشابوری شعر مورد نظر پیدا کنید.