سریست برون زین از عطار نیشابوری مختارنامه 37
1. سریست برون زین همه اسرار که هست
نوریست جدا زین همه انوار که هست
...
1. سریست برون زین همه اسرار که هست
نوریست جدا زین همه انوار که هست
...
1. در دریایی که نه سر و نه پا داشت
هر قطره از او تشنگییی پیدا داشت
...
1. کس نیست که دریا همه او را افتاد
یا جنگ و مدارا همه او را افتاد
...
1. هر چیز که آن ز نیستی در پیوست
هستند همه از می این واقعه مست
...
1. آن روز که آفتاب انجم میریخت
صد عالم پر قطره ز قلزم میریخت
...
1. گاهی ز نو و گه ز کهن میگویند
گاهی ز کن و گه ز مکن میگویند
...
1. در عالم جان نه مرد پیداست نه زن
چه عالم جان نه جان هویداست نه تن
...
1. میپرسیدی که چیست این نقش مجاز
گر بر گویم حقیقتش هست دراز
...
1. آن سیل که از قوّت خود جوشان بود
با هر چه که پیش آمدش کوشان بود
...
1. آن سر عجب نه توبدانی ونه من
حل کردن آن نه تو توانی و نه من
...
1. حل کردن آن نه تو توانی و نه من
تدبیر به جز غصه فرو خوردن نیست
...
1. در بادیهای که پا ز سر باید کرد
هر روز سفر نوع دگر باید کرد
...