هر دل که به بحرِ از عطار نیشابوری مختارنامه 25
1. هر دل که به بحرِ بینشانی افتاد
در روغنِ مغزِ زندگانی افتاد
...
1. هر دل که به بحرِ بینشانی افتاد
در روغنِ مغزِ زندگانی افتاد
...
1. آن کل که بدو جنبش اجزا دیدم
در هر جزوش دو کون پیدا دیدم
...
1. مرغی که بدید از می این دریا دُرد
عمری جان کند و ره سوی دریا بُرد
...
1. هر جان که بجان نیست گرفتار او را
با آن دل خفته کی بود کار او را
...
1. صد قطره که یک آب نماید جمله
چون روی به اصحاب نماید جمله
...
1. گه جان، دل خویش، غرق خون مانده دید
گه سرگردان و سرنگون مانده دید
...
1. آن بحر که موجش گهر انداز آید
در سینهٔ عاشقان به صد ناز آید
...
1. چندان که تو این بحر گهر خواهی دید
بر دیده و دیده دیده ور خواهی دید
...
1. هر جان که به بحر رهنمون آید زود
بیرون رود از خویش و درون آید زود
...
1. معنی چو ز کل به جزو بیرون آید
هر جزوی از آن جزو دگرگون آید
...
1. آن نور که بیرون و درون میتابد
چون است چه دانی تو که چون میتابد
...
1. این عین مکان همان مکان است که بود
وین عین زمان همان زمان است که بود
...