19 اثر از غزلیات در دیوان اشعار حکیم سبزواری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار حکیم سبزواری شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار حکیم سبزواری

1 به این لطافت و رو تازه ارغوان نشود باعتدال قدت سرو در جنان نشود

2 فرو تنی بهمه تن شده است پیشهٔ من که سجدهات چو کنم غیر بدگمان نشود

3 فشانم اشک چو باران ز دیده ای یاران خبر کنید که تا کاروان روان نشود

4 بآن رسید که آهی کشم ز سینه خویش که با رقیب خود آن ایار مهربان نشود

1 دل بشد از دست یاران فکر درمانش کنید مرهم زخم عجین از آب پیکانش کنید

2 شهسوارم میرود ای اشک راهش را ببند ای سپاه ناله زود آهنگ میدانش کنید

3 گر رود از اشک سیل انگیز و آه شعله خیز شور محشر میشود یاران پشیمانش کنید

4 خسرو چابک سوارم عزم جولان کرده است معشر عشاق سزها گوی چوگانش کنید

1 جهان گیرئی کز سیاهی برآید ز شمشیر ابروی ماهی برآید

2 هر افسون و نیرنگ کآید ببابل ز جادوی زلف سیاهی برآید

3 جوانا مبر جور ز اندازه ترسم که از سینه گرمی آهی برآید

4 چو افتاده ما را که کام دگرها اگر از تو گاهی نه گاهی برآید

1 پارسایان ریائی ز هوا بنشینند ‌‌ گر بخاک در میخانهٔ چو ما بنشینند

2 پرگشایان ز کمانخانهٔ ابروت سهام ‌‌ بگذشتند ز دل تا بکجا بنشینند

3 توشه حسنی و عار آیدت از من باری ‌‌ خسروان کی شده بارند و گدا بنشینند

4 پارسایان مژه را در حق چشم بیمار ‌‌ گو به محراب دو ابرو بدعا بنشینند

1 بمن گر یک نظر آن ماه زیبا منظر اندازد به پای انداز نظاره تن زارم سراندازد

2 صبا آمد عبیر افشان تو گوئی آتشین رویم ززلف عنبرینش عودی اندر مجمر اندازد

3 ندانم تا بکی گردون خلاف طبع ما گردد خدا این چرخ کج رفتار از گردش دراندازد

4 بلندی چون دهند اجرام علوی از حضیض او را کز اوج التفاتش چشم لطف دلبر اندازد

1 خورد چشم سیهت خون مسلمانی چند کرد ویران نگهت خانهٔ ایمانی چند

2 مژه گان نیست چه آورده ز بهر قتلم کافر چشم سیه مست تو پیکانی چند

3 آن نه دندان بودت درج بدرج گوهر سفته حکاک ازل دُر درخشانی چند

4 گیسوی تست مسلسل شده یا بهر دلی است پی تحریک جنون سلسله جنبانی چند

1 ما ز میخانه عشقیم گدایانی چند باده نوشان و خموشان و خروشانی چند

2 ای که در حضرت او یافتهٔ بار ببر عرضهٔ بندگی بیسر و سامانی چند

3 کای شه کشور حسن و ملک ملک وجود منتظر بر سر راهند غلامانی چند

4 عشق صلح کل و باقی همه جنگست و جدل عاشقان جمع و فرق جمع پریشانی چند

1 یار با ما بیوفائی میکند بی سبب از ما جدائی میکند

2 میکند با آشنا بیگانگی با رقیبان آشنائی میکند

3 راه مردم میزند گیسوی او شمع رویش رهنمائی میکند

4 کاسهٔ گردون بکف بگرفته مهر وز فروغ او گدائی میکند

1 گل رنگ نگار ما ندارد بوی خوش یار ما ندارد

2 زیباست چمن ولی صفائی بی لاله عذار ما ندارد

3 در در صدف نگوئی این بحر چون دُر کنار ما ندارد

4 نغز است ربیع و لیک آنی چون تازه بهار ما ندارد

1 گر آسمان دو سه روزی بمدعا گردد بود که گوشه چشمی بسوی ما گردد

2 نشستهام برهت روز و شب بامیدی که خاک راه توام بلکه توتیا گردد

3 اگر تو زهر چشانی مرا بود تریاق وگر تو درد رسانی مرا دوا گردد

4 ز غنچه لبش ار عقده دلم نگشاد کیم نسیم بهاری گره گشاه گردد

آثار حکیم سبزواری

19 اثر از غزلیات در دیوان اشعار حکیم سبزواری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار حکیم سبزواری شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی