19 اثر از غزلیات در دیوان اشعار حکیم سبزواری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار حکیم سبزواری شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار حکیم سبزواری

1 ای دل نخوری محنت و اندوه که چندت از یار و دیار ار ببریدند برندت

2 تا قدر شب قدر وصالش نشناسی در تاری از آن طره فکندند به بندت

3 هر چیز که بینی ز زمانی و زمینی تا مثل شوندت ز قفا جمله دوندت

4 آن شاهد نغزی که بهر پوست چو مغزی ای نطق نلغزد بدوئی پای سمندت

1 گل آمد بلبلان را این پیام است که بی می زندگی دیگر حرام است

2 بزن مطرب که دور زاهدان رفت بیا ساقی که اکنون دور جام است

3 مده ناصح دگر پندم در این فصل کسی کو مست مینبود کدام است

4 صف رندان صفای سینه را باز صفائی از شراب لعل فام است

1 دل ز محنت شده خون جام می ناب کجاست جان شد از دست برون نغمه مضراب کجاست

2 سوزد از آتش عشق تو دلم شمع صفت نی چگویم که چو شمعم بدرون آب کجاست

3 خواهمت شرح دهم شمهٔ از خون جگر لیک با آن همه آهن دلیت تاب کجاست

4 گفته بودم که خیال تو به بینم در خواب شب ز سودای سر زلف توام خواب کجاست

1 باغ و گل و مل همه مهیاست هنگام تفرج و تماشاست

2 بخرام برون که بهر تعظیم عمری است بباغ سرو برپاست

3 نرگس همه روز چشم بر راه سنبل همه عمر در تمناست

4 تا پات مباد رنجه گردد برروی زمین ز سبزه دیباست

1 هندوی خال رخش باج ز عنبر گرفت پستهٔ جان پرورش شهد ز شکر گرفت

2 دور رخش بردمید طرهٔ شبرنگ او لشکر دلها کشید خسر و خاور گرفت

3 نرگس شهلاش مست بود همانا که او تیغ ز ابرو کشید و زمژه خنجر گرفت

4 ابروی پیوست تو بر مه و خور طعنه زد چشم سیه مست تو عیب بعبهر گرفت

1 باز یار بیوفای ما سر یاریش نیست ذرهٔ آن ماه مهر آسا وفادریش نیست

2 بخت من درخواب گویاروی زیبای تو دید زانکه عمری شدکه درخوابست و بیداریش نیست

3 مردآیادر قفس یا با خیالت خوگرفت مرغ دل کومدتی شد ناله و زاریش نیست

4 ما و دل بودیم کو اندیشهٔ ما داشتی لیک صدفریاد کآن هم تاب غمخواریش نیست

1 گودست کشد از ناز این نرگس طنّازت مردم همه را کشتی دیگر که کشد نازت

2 دل برده بیک عشوه لعل لب شیرینت جان برده بیک غمزه چشم خوش غمّازت

3 کردیم نخستین گام در راه تو ترک کام تا خود چه شود انجام اینست چو آغازت

4 این دیده که خون گرددرسوای جهانم کرد وین دل پراخگر باد افکند برون رازت

1 شبی دارم دراز و تیره همچون تار گیسویت دلی دارم پریشان همچو موی عنبرین بویت

2 ز مژگان خارها درجویبار دیدگان بستم که ماندلخت دل وزصاف اشک آبی زنم کویت

3 دل دیوانه ام ملک ملامت را مسخّر کرد طریق مملکت گیری دلم آموخت ز ابرویت

4 شمیم مُشک تاتاری چه باشد پیش آن کاکل عبیر و عنبر سارا کجا و زلف جادویت

1 مرا از عشق دل لبریز خون است چو اخگر کز محبّت در درون است

2 مگو عشق این نهنگ آتشین است محبت نیست این دریای خون است

3 بسی بی پا و سر دارد به هرسوی کز آن جمله یکی گردون دون است

4 شدیم از شهر بند عقل بیرون کنون مأوای ما ملک جنون است

1 ای قبلهٔ حاجات ملک طرف کلاهت مجموعه آفات فلک طرز نگاهت

2 بیچاره کشی پیشهٔ زلفان کمندت خونخواره وَشی شیوهٔ چشمان سیاهت

3 خونم بخور و غم مخور از پرسش محشر طفلی و ملایک ننویسند گناهت

4 افکندیم از پا به یکی غمزه و رفتی باز آ که بود دیدهٔ امید براهت

آثار حکیم سبزواری

19 اثر از غزلیات در دیوان اشعار حکیم سبزواری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار حکیم سبزواری شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی