19 اثر از غزلیات در دیوان اشعار حکیم سبزواری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار حکیم سبزواری شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار حکیم سبزواری

1 دل و جانم فدای حضرت دوست نی، فدای گدای حضرت دوست

2 هر دمی صد جهان ز جان خواهم تا فشانم بپای حضرت دوست

3 چشم فتّان او بلای دل است دل فدای بلای حضرت دوست

4 هست پاداش نیستی هستی نیست شو در هوای حضرت دوست

1 باز بلبل لحن موسیقار داشت دعوی دیدار موسی وار داشت

2 گل بگلزار آتش از رخسار زد یعنی آتش نخل عاشق بار داشت

3 عشق او خونخوار بوده است و بود نی همین منصور را بردار داشت

4 مصحف رخسار اگر بنموده است در برابر گیسوی زنار داشت

1 ره و رهبر دلا محبت اوست سود و سرمایه عشق حضرت اوست

2 قرة العین عارفان که فناست نیستی در فروغ طلعت اوست

3 غیبتت از خودی و شرب مدام از دوام حضور ساحت اوست

4 دولت فقر و کنج آزادی بندگی گدای حضرت اوست

1 جرعهٔ ما را ز لعل می پرستش مشکل است گوشه چشمی بما از چشم مستش مشکل است

2 آنکه عالم را به تیغ بی نیازی قتل کرد گر بیارد در حساب مزد دستش مشکل است

3 پسته تنگ دهانش نکته سر بسته ایست حرف ازآن سرّی که بر گل سرببستش مشکل است

4 عشق بی پروا کجا و عقل پر اندیشه کو دام برچین کین هما باما نشستش مشکل است

1 ای من فدای عاشقی هرچندخونخوارمن است خار غمش گو جا کند در سینه گلزار من است

2 دادم نخستین دل بدودرسینه کشتم مهراو لیکن مدام آن جنگجودرقصد آزار من است

3 تا تار گیسو ریخته جانها بتارآویخته گویددل بگسیخته منصورم این دارمن است

4 آنجا که هستی حق است هستی کُل مستغرق است جائی که نورمطلق است کی جای اظهارمن است

1 به چار سوق طریقت بجز متاع محبت بکار نیست قماشی بنزد اهل حقیقت

2 به چشم اهل حقیقت شود مجاز حقیقت شریعت است طریقت طریقت است شریعت

3 همه نظام نبوت بنصه کثرت و آداب همه قوام ولایت بر اسطوانهٔ وحدت

4 نداشت نام ونشانی جمال پردگی غیب بتابخانه کثرت نمود جلوه ز خلوت

1 ای به رَهِ جستجوی نعره‌زنان دوست دوست گر به حرم ور بدپرکیست جز او اوست اوست

2 پرده ندارد جمال غیر صفات جلال نیست بر این رخ نقاب نیست بر این مغزپوست

3 جامه‌دران گل از آن نعره‌زنان بلبلان غنچه بپیچد به خود خون به دلش تو به توست

4 دم چو فرو رفت هاست هوست چو بیرون رود یعنی از او در همه هرنفسی های و هوست

1 گردی از آن رهگذرم آرزوست افسر شاهی بسرم آرزو ست

2 ترک به تارک به میان عقد فقر شاهم و تاج و کمرم آرزوست

3 با چمن و خلد ندارم سری خفتن آن خاک درم آرزوست

4 چند بمانم پس این نه حجاب سیر فضای دگرم آرزوست

1 خانهٔ دل حریم خلوت اوست جان کامل سریر حضرت اوست

2 همه آینهٔ رخ آدم آدم آیینه بهر طلعت اوست

3 آدمی چونکه معرفت اندوخت قابل خلعت خلافت اوست

4 نبود او ذات لیک نعت وی است نیست معنی ولیک صورت اوست

1 شهر پر آشوب و غارت دل و دین است باز مگر شاه ما بخانه زین است

2 آینهٔ روست یا که جام جهان بین آتش طور است با شعاع جبین است

3 با که توان گفت این سخن که نگارم شاهد هر جائی است و پرده نشین است

4 شه توئی ای دوست در قلمرو دلها کشور جانها ترا بزیر نگین است

آثار حکیم سبزواری

19 اثر از غزلیات در دیوان اشعار حکیم سبزواری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار حکیم سبزواری شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی