ای به رَهِ جستجوی نعرهزنان از حکیم سبزواری غزل 37
1. ای به رَهِ جستجوی نعرهزنان دوست دوست
گر به حرم ور بدپرکیست جز او اوست اوست
...
1. ای به رَهِ جستجوی نعرهزنان دوست دوست
گر به حرم ور بدپرکیست جز او اوست اوست
...
1. گردی از آن رهگذرم آرزوست
افسر شاهی بسرم آرزو ست
...
1. خانهٔ دل حریم خلوت اوست
جان کامل سریر حضرت اوست
...
1. شهر پر آشوب و غارت دل و دین است
باز مگر شاه ما بخانه زین است
...
1. دمی نه کار زوی مرگ بر زبانم نیست
چرا که طاقت بیداد آسمانم نیست
...
1. شورش عشق تو درهیچ سری نیست که نیست
منظر روی تو زیب نظری نیست که نیست
...
1. ای از صفات گشته هویدا همه صفات
ذات خجسته ات شده مرآت بهر ذات
...
1. خرامد از برم آن قد و قامت
عجب گردین و دل ماند سلامت
...
1. نی رحم ترا باین فکار است
نی بی تو مرا دمی قرار است
...
1. خطت دمیدو هنوزت سری ز ناز گرانست
که بر رخ تو خط بندگی ساده رخانست
...
1. آن شاه که گاهی نظری سوی گدا داشت
یارب ز سرم سایهٔ لطفش ز چه وا داشت
...
1. سینه پر ناله و لب خاموش است
بر زبان قفل و دلم در جوش است
...