تا شدی آینهٔ مهر رخت سینهٔ از حکیم سبزواری غزل 25
1. تا شدی آینهٔ مهر رخت سینهٔ ما
میدهد تاب به مهر فلک آیینهٔ ما
...
1. تا شدی آینهٔ مهر رخت سینهٔ ما
میدهد تاب به مهر فلک آیینهٔ ما
...
1. اصحبوا العشق ایها الا صحاب
الوداد الودا دیااحباب
...
1. فتادهایم ز غم روزگار درگرداب
بیار ساقی گلچهره کشتی می ناب
...
1. ای ماه جبین سیم غبغب
وی سیم ذقن بت شکر لب
...
1. پیوسته مرا ز غم تب و تاب
ای مایهٔ خوشدلی تو دریاب
...
1. جلوه گر در پرده آمد آفتاب
از تعین بر رخ افکنده نقاب
...
1. دل و جانم فدای حضرت دوست
نی، فدای گدای حضرت دوست
...
1. باز بلبل لحن موسیقار داشت
دعوی دیدار موسی وار داشت
...
1. ره و رهبر دلا محبت اوست
سود و سرمایه عشق حضرت اوست
...
1. جرعهٔ ما را ز لعل می پرستش مشکل است
گوشه چشمی بما از چشم مستش مشکل است
...
1. ای من فدای عاشقی هرچندخونخوارمن است
خار غمش گو جا کند در سینه گلزار من است
...
1. به چار سوق طریقت بجز متاع محبت
بکار نیست قماشی بنزد اهل حقیقت
...