خوشا از فخرالدین اسعد گرگانی ویس و رامین 78
1. خوشا مروا نشست شهریاران
خوشا مروا زمین شاد خواران
...
1. خوشا مروا نشست شهریاران
خوشا مروا زمین شاد خواران
...
1. چو رامین دید بانو را دلازار
ز لب بارنده زهر آلود گفتار
...
1. جوابش داد ویس ماه پیکر
جوابی همچو زهر آلوده خنجر
...
1. چو ویس اندر شبستان رفت و بنشست
زمانی بود و باز از جای برجست
...
1. دل رمامین ز گفتارش بپیچید
هم اندر دل جوابش را بسیچید
...
1. سمن بر ویس گفت ای بی خرد رام
نداری از خردمندی به جز نام
...
1. دگر باره جوابش داد رامین
بدو گفت ای بهار بربر و چین
...
1. سمن ویس گریان بر لب بام
لب بام از رخش گشته وشی فام
...
1. به پاسخ گفت رامین دل افروز
شب خشم تو ما را شب کند روز
...
1. سمن بر ویس گفت ای بی وفا رام
گرفتار بلا گشتی سرانجام
...
1. به پاسخ گفت رامین دلازار
مکن ماها مرا چندین میازار
...
1. به پاسخ گفت ویس ماه پیکر
که از حنظل نشاید کرد شکر
...