کنون از فخرالدین اسعد گرگانی ویس و رامین 1
1. کنون گویم ثناهای پیمبر
که ما را سوی یزدانست رهبر
سپاس از فخرالدین اسعد گرگانی ویس و رامین 1
1. سپاس و آفرین آن پادشا را
که گیتی را پدید آورد و ما را
سه طاعت از فخرالدین اسعد گرگانی ویس و رامین 3
1. سه طاعت واجب آمد بر خردمند
که آن هر سه به هم دارند پیوند
چو ایزد از فخرالدین اسعد گرگانی ویس و رامین 4
1. چو ایزد بنده ای را یار باشد
دو چشم دولتش بیدار باشد
چو سلطان از فخرالدین اسعد گرگانی ویس و رامین 5
1. چو سلطان معاصم شاه شاهان
چو سلطان معاصم شاه شاهان
چه خواهی از فخرالدین اسعد گرگانی ویس و رامین 6
1. چه خواهی نیک‌تر زین ای صفاهان؟
که گشتی دار ملک شاه شاهان
چو کوس از فخرالدین اسعد گرگانی ویس و رامین 7
1. چو کوس از درگه سلطان بغرّید
تو گفتی کوه و سنگ از هم بدرّید
نوشته از فخرالدین اسعد گرگانی ویس و رامین 8
1. نوشته یافتم اندر سمرها
ز گفت راویان اندر خبرها
چنان از فخرالدین اسعد گرگانی ویس و رامین 9
1. چنان آمد که روزی شاه شاهان
که خواندندش همی موبد منیکان
جهان از فخرالدین اسعد گرگانی ویس و رامین 10
1. جهان را رنگ و شکل بیشمارست
خرد را بافرینش کارزارست
چو از فخرالدین اسعد گرگانی ویس و رامین 11
1. چو قدّ ویس بت پیکر چنان شد
که همبالای سرو بوستان شد