دگر از فخرالدین اسعد گرگانی ویس و رامین 90
1. دگر ره گفت رامین ای سمنبر
دلم را هم تو دادی هم تو می بر
...
1. دگر ره گفت رامین ای سمنبر
دلم را هم تو دادی هم تو می بر
...
1. دگر باره سمن بر ویس مهروی
گشاد آواز مشک از عنبرین موی
...
1. دگر باره جوابش داد رامین
سر از چنین مکش ای ماه چندین
...
1. سمن بر ویس گفتا همچنین باد
ز ما بر تو هزاران آفرین باد
...
1. شگفتا پر فریبا روزگارا
که چون دارد زبون خویش مارا
...
1. بشد دایه سبک چون مرغ پران
نه از بادشد زیان و نه ز باران
...
1. جطابی داد رامین دلازار
چنان چون حال ایشان را سزاوار
...
1. سمن بر ویس جوشان و خروشان
دو چشمه خونش از دو چشم گریان
...
1. جهان افروز رامین گفت ازین پس
نپنداری که از من بر خورد کس
...
1. سمن بر ویس دست رام در دست
ز داغ عاشقی بیهوش و سرمست
...
1. چو ویس دلبر از رامین جدا شد
هوا همچون دمنده اژدها شد
...