1 چو رامین چند گه با گل بپیوست شد از پیوند او هم سیر و هم مست
2 بهار خرمی شد پژمریده چو باد دوستی شد آرمیده
3 کمان مهربانی شد گسسته چو تیر دوستداری شد شکسته
4 طراز جامهء شادی بفرسود چو آب چشمهء خوشی بیالود
1 به پاسخ گفت رامین دل افروز شب خشم تو ما را شب کند روز
2 دو شب بینم همی امشب به گیهان ازین تیره هوا و خشم جانان
3 بسا رنجا که بر من زین شب آمد مرا و رخش را جان بر لب آمد
4 چرا شب رخش من با من گرفتار که رخشم نیست همچون من گنهگار
1 چو رامین دید بانو را دلازار ز لب بارنده زهر آلود گفتار
2 هزاران گونه لابه کرد و پوزش ز جان پر نهیب از درد و سوزش
3 بدو گفت ای بهار مهربانان به چهره آفتاب دل ستانان
4 بهشت دلبران اورنگ شاهان طراز نیکوان سلار ماهان
1 دگر باره جوابش داد رامین بدو گفت ای بهار بربر و چین
2 جهان چون آسیای گرد گردست که دادارش چنین گردنده کردست
3 نماند حال او هرگز به یک سان گهی آذار باشد گه زمستان
4 من و تو هر دو فرزند جهانیم ابر یک حال بودن چون توانیم
1 دگر ره گفت رامین ای سمنبر دلم را هم تو دادی هم تو می بر
2 چه باشد گر تو از من سیر گشتی همان کین مرا در دل بکشتی
3 مرا در دل نیاید از تو سیری ندارم بر جفا جستن دلیری
4 ز تو تندی و از من خوش زبانی ز تو دشنام و از من مهربانی
1 اگر چه عشق سر تا سر زیانست همه رنج تن و درد روانست
2 دوشمانی هشت اورا در دو هنگام یکی شادی گه نامه ست و پیغام
3 دگر شادی دم دیدار دلبر دو شادی بسته با تیمار بی مر
4 نباشد همچو عاشق هیچ رنجور به خاصه کز بر جانان بود دور
1 خوشا مروا نشست شهریاران خوشا مروا زمین شاد خواران
2 خوشا مروا به تابستان و نیسان خوشا مروا به پاییز و زمستان
3 کسی کاو بود در مرو دلارای چگونه زیستن داند دگر جای
4 به خاصه چون بود در مرو یارش چگونه خوش گذارد روزگارش
1 به پاسخ گفت رامین دلازار مکن ماها مرا چندین میازار
2 نه بس بود آنکه از پیشم براندی نه بس آن تیر کم در دل نشاندی
3 نه بس چندین که آب من ببردی نه بس چندین که ننگم بر شمردی
4 مزن تیر جفا بر من ازین بیش که کردی سربسر جان و دلم ریش
1 سر نامه بع نام ویس بت روی مه سوسن بر و مهر سمن بوی
2 بت پیلستکین و ماه سیمین نگار قندهار و شمسه چین
3 درخت پر گل و باغ بهاری بهار خرم و ماه حصاری
4 ستون نقره و پیرایهء تاج سهی سرو بلورین گنبد عاج
1 چو ویس دلبر آذین را گسی کرد به درد و داغ دل مویه بسی کرد
2 مر آن مردی که این مویه بخواند اگر با دل بود بی دل بماند
3 کجا شد آن خجسته روزگارم که بودی آفتاب اندر کنارم
4 مرا کز آفتاب آمد جدایی چگونه پیشم آید روشنایی