1 چو رامین بود با خسرو یکی ماه به نخچیر و به رامش گاه و بیگاه
2 پس از یک مه به موقان خواست رفتن درو نخچیر دریایی گرفتی
3 شهنشه خفته بود و ویس دربر دل اندر داغ آن خورشید دلبر
4 که در بر داشت چونان دلفروزی ز پیوندش نشد دلشاد روزی
1 خوشا جایا بر و بوم خراسان درو باش و جهان را می خور آسان
2 زبان پهلوی هر کاو شناسد خواسان آن بود کز وی خور آسد
3 خور آسد پهلوی باشد خور آید عراق و پارس را خور زو بر آید
4 خراسان را بود معنی خور آیان کجا از وی خور آید سوی ایران
1 چو از دیدار ویسه گشت نومید به چشمش تیره شد تابنده خورشید
2 سپردش زرد را شاهی سراسر که هم دستور بودش هم برادر
3 گزید از هر چه او را بود تیغی تگاور باره ای چون تند میغی
4 به سختی چون دل کافر کمانی پر از الماس پران تیر دانی
1 جهان را گوهرو آیین چنین است که با هم گوهران خود به کین است
2 هر آن کس را که او خواند براند هر آن چیزی که او بخشد ستاند
3 بود تلخش همیشه جفت شیرین چنان چون آفرینش جفت نفرین
4 شبش با روز باشد ناز با رنج بلا با خرمی بدخواه با گنج
1 چو آگه گشت ویس از رفت رام به جشمش بام تیره گشت چون شام
2 فراقش ز عفران بر ارغوان ریخت چو مژگانش گهر بر کهر با بیخت
3 جدایی بر رخانش زرگری کرد ولیکن چشم او را جوهری کرد
4 زنان بر روی دست پر نگارش بنفشه کرد تازه گل انارش
1 چو شاه اندر سفر پیروزگر گشت به پیروزی و کام خویش بر گشت
2 سراسر ارمن و ارّان گرفته چو پاژ از قیصر و خاقان گرفته
3 شهانش زیر دست و او زبر دست هم از شاهی هم از شادی شده مست
4 سپهرش جای تاج و جای پیکر زمینش جای تخت و جای لشکر
1 دز اشکفت بر کوه کلان بود نه کوهی بود بر جی زاسمان بود
2 ز سختی سنگ او مانند سندان نکردی کار بر وی هیچ سوهان
3 ز بس پهنا یکی نیم جهان بود ز بس بالا ستونی زاسمان بود
4 به شب بالاش بودی شمع پیکر به سر بر آتش او را ماه و اختر
1 چو باز آمد ز قلعه شاه شاهان نبد همراه با او ماه ماهان
2 به پیش شاه شد شهرو خروشان به فندق ماه تابان را خراشان
3 همی گفت ای نیازی جان مادر به هر دردی رخت در مان مادر
4 چرا موبد نیاوردت بدین بار چه بد دیدی ازین دیو ستمگار
1 چو شاه و ویس و رامین هر سه باهم دگر باره شدند از مهر بی غم
2 گناه رفته را پوزش ننودند به پوزش کینه را از دل زدودند
3 شه شاهان به پیروزی یکی روز نشسته شاد با ویس دل افروز
4 بلورین جام را بر کف نهاده چه روی ویس در وی لعل باده
1 چو رامین آمد از گرگان سوی مرو تهی بد باغ شادی از گل و سرو
2 ندید آن قد ویس اندر شبستان بهشتی سرو و بار او گلستان
3 نه هلگون دید طارم را ز رویش نه مشکین یافت ایوان را ز مویش
4 بدان خوشی و خوبی جایگاهی ابی دلبر به چشمش بود چاهی