چو از فخرالدین اسعد گرگانی ویس و رامین 45
1. چو شاه اندر سفر پیروزگر گشت
به پیروزی و کام خویش بر گشت
...
1. چو شاه اندر سفر پیروزگر گشت
به پیروزی و کام خویش بر گشت
...
1. چو باز آمد ز قلعه شاه شاهان
نبد همراه با او ماه ماهان
...
1. شب دوشنبه و روز بهاری
که شد باز آمد از گرگان و ساری
...
1. چو شاهنشاه آگه شد ز رامین
دگر ره تازه گشت اندر دلش کین
...
1. مه اردیبهشت و روز خرداد
جهان از خرمی چون کرخ بغداد
...
1. چو سر برزد خور تابان دگر روز
فروزان روی او شد گیتی افروز
...
1. چو با رامین سخنها گفت به گوی
شهنشه نیز با ویس پری روی
...
1. چو بشنید این سخن ویس دلارای
چو سرو بوستانی جست از جای
...
1. چو خواهد بود روز برف و باران
پدید آید نشان از بابدادان
...
1. اگر چه یافت رامین مرزبانی
به درگاه برادر پهلوانی
...
1. پس آنگه نامداران را بخواندند
دگر ره در و گوهر بر فشاندند
...