1 چو پیش ویس رفت اورا دُژم دید ز گریه در کنارش آب زم دید
2 دگر ره ویس با دایه بر آشفت ز شرم و بیم یزدانش سخن گفت
3 که من خود چون براندیشم ز یزدان نه رامین بایدم نه شرم گیهان
4 چرا زشتی کنم زشتی سگالم که از زشتی بود روزی و بالم
1 چو خواهد بد درختی راست بالا چو بر روید بود ز آغاز پیدا
2 همیدون چون بود سالی دل افروز پدید آیدش خوشی هم ز نوروز
3 چنان چون بود کار ویس و رامین که هست آغازش آینده به آیین
4 اگر چه درد دل بسیار بردند به وصل اندر خوشی بسیار کردند
1 چو رامین بود با خسرو یکی ماه به نخچیر و به رامش گاه و بیگاه
2 پس از یک مه به موقان خواست رفتن درو نخچیر دریایی گرفتی
3 شهنشه خفته بود و ویس دربر دل اندر داغ آن خورشید دلبر
4 که در بر داشت چونان دلفروزی ز پیوندش نشد دلشاد روزی
1 خوشا جایا بر و بوم خراسان درو باش و جهان را می خور آسان
2 زبان پهلوی هر کاو شناسد خواسان آن بود کز وی خور آسد
3 خور آسد پهلوی باشد خور آید عراق و پارس را خور زو بر آید
4 خراسان را بود معنی خور آیان کجا از وی خور آید سوی ایران
1 چو بشنید این سخن آزاده شمشاد شد از گفتار موبد خرم و شاد
2 نمازش برد و چون گلنار بشکفت ز پیشش باز گشت و دایه را گفت
3 برو دایه بشارت بر به شهرو همیدون مژده خواه از شاه ویرو
4 بگو آمد نیازی خواهر تو گرامی دوستگان و دلبر تو
1 چو بیرون آمد از دروازه خرم شد از تیمار هجرش نیمه ای کم
2 چو بادی از کهستان بر دمیدی بهشتی بوی خوش زی او رسیدی
3 خوشا راها که باشد راه ایشان که دارند در سفر هنجار جانان
4 اگر چه صعب راهی پیش دارند مران را گلشن و طارم شمارند
1 چو آگه گشت شاهنشاه موبد که پیدا کرد رامین گوهر بد
2 دگر باره بشد با ویس بنشست گسسته مهر دیگر ره بپیوست
3 دل رام آنگهی بشکیبد از ویس که از کردار بد بشکیبد ابلیس
4 اگر خر گوش روزی شیر گردد دل رامین ز ویسه سیر گردد
1 پس آنگه پاسخی کردش بآیین به پاین تلخ و از آغاز شیرین
2 مرو را گفت شاها نیکنما بزرگا کینه جویاخویس کامی
3 چه پیش آمد ترا از خویش کامی بجز اندهگنی و زشت نامی
4 تو شاه و شهریار و پادشایی به کام خویشتن فرمان روایی
1 چو در مرو گزین شد شاه شاهان دلش خرم به روی ماه ماهان
2 ز روی ویس بودی آفتابش ز موی ویس بودی مشک نابش
3 نشسته شاد روزی با دلارام سخن گفت از هوای ویس با رام
4 که بنشستی به بوم ماه چندین ز بهر آنکه جفتت بود رامین