خوش آن زمان که دلم پایبند از عارف قزوینی غزل 49
1. خوش آن زمان که دلم پایبند یاری بود
به کوی بادهفروشانم اعتباری بود
...
1. خوش آن زمان که دلم پایبند یاری بود
به کوی بادهفروشانم اعتباری بود
...
1. دیشب خرابی میم از حصر و حد گذشت
این سیل کوه ساز خم آمد ز سد گذشت
...
1. هزار عقده ز دل ای سرشگ واکردی
بیا بیا که چه خوش آمدی صفا کردی
...
1. ای بارگاه حسن تو محمود ایاز کن
وی خسروان به پیش ایازت نیاز کن
...
1. محیط گریه و اندوه و غصه و محنم
کسیکه یک نفس آسودگی ندید منم
...
1. بغیر عشق نشان از جهان نخواهد ماند
بماند عشق ولیکن جهان نخواهد ماند
...
1. چه گویمت که چه از دست یار میگذرد
به من هرآنچه که از روزگار میگذرد
...
1. در عشق بدان فرق شهنشاه و گدا نیست
کس نیست که در کوی بتان بیسر و پا نیست
...
1. عمرم گهی بهجر و گهی در سفر گذشت
تاریخ زندگی همه در درد سر گذشت
...
1. به سر کویت اگر رخت نبندم چه کنم
واندر آن کوی اگر ره ندهندم چه کنم
...
1. ای طرّهات کلف به رخ آفتابکن
روی تو آفتاب و مه اندر نقابکن
...
1. مرا عقیده پیرار و پارسالی نیست
خیال روی دمکرات و اعتدالی نیست
...