1 بمردم این همه بیداد شد ز مرکز داد زدیم تیشه بر این ریشه هرچه بادا باد
2 ازین اساس غلط این بنای پایه بر آب نتیجه نیست به تعمیر این خراب آباد
3 همیشه مالک این ملک ملت است که داد سند بدست فریدون قباله دست قباد
4 مگوی کشور جم، جم چکاره بود چه کرد مگوی ملک کیان کی گرفت کی بکه داد
1 خم دو طره طرار یار یکدله بین بپای دل زخمش صد هزار سلسله بین
2 از آن کمند خم اندر خمش نخواهد رست دلم ز بیدلی این صبر و تاب و حوصله بین
3 نگر قیامت از سرو قد و قامت او دو صد قیامت و آشوب و سوز و ولوله بین
4 مکان خال بدنبال چشم و ابروی یار مکین چون نقطه بائی بمد بسمله بین
1 محیط گریه و اندوه و غصه و محنم کسیکه یک نفس آسودگی ندید منم
2 منم که در وطن خویشتن غریبم وزین غریبتر که هم از من غریبتر وطنم
3 بهر کجا که قدم مینهم بکشور خویش دچار دزد اداری اسیر راهزنم
4 طبیعت از پی آزار من کمر بسته کنم چه چاره چو دشمن قویست دم نزنم
1 گذشت زاهد و لب تر ز دور باده نکرد ببین چه دور خوشی دید و استفاده نکرد
2 بعمد داد سر زلف خود بدست صبا چها که با من هستی بباد داده نکرد
3 دچار فتنه شد آخر رقیب خورسندم چه فتنه ها که بپا این حرامزاده نکرد
4 دگر به بستر راحت نمیتواند خفت کسیکه خصم خود از پشت زین پیاده نکرد
1 گدای عشقم و سلطان حسن شاه من است به حسن نیت عشقم خدا گواه من است
2 خیال روی تو در هر کجا که خیمه زند ز بی قراریم آنجا قرارگاه من است
3 به محفلی که توئی صدهزار تیر نگاه روانه گشته ولی کارگر نگاه من است
4 هزار برق نظر خیره سوی روی تو لیک شعاع روی تو از پرتو نگاه من است
1 سزد بر اوج فلک، سرکشی کند سر من اگر بطالع من باز گردد اختر من
2 بحشر نامه اعمال اگر برون آرم پر از حکایت هجران تست دفتر من
3 چگونه بر رخ خوبان نظر کنم که مدام خیال روی تو سدیست پیش منظر من
4 هلال ابرویت ای آفتاب کشور حسن طلوع کرد و چو کتان بسوخت پیکر من
1 خسته از دست روزگار شدم ماندم آنقدر تا ز کار شدم
2 خون دل آنقدر بدامن ریخت که من از دیده شرمسار شدم
3 تن و جان خسته بار هجر گران به عجب زحمتی دچار شدم
4 بامید گل رخت چندان ماندم ای سرو قد که خوار شدم
1 سوی بلبل دم گل باد صبا خواهد برد خبر مقدم گل تا همه جا خواهد برد
2 مژده ده مژده جمهوری ما تا همه جای هاتف غیب به تأیید خدا خواهد برد
3 سر بازار جنون عشق شه ایران را در اروپا چه خوش انگشت نما خواهد برد
4 کس نپرسید که آن گنج جواهر کز هند نادر آورد شهنشه به چه جا خواهد برد
1 دل اگر جا بسر طره جانان گیرد به پریشان وطنی سازد و سامان گیرد
2 دل شود رام در آن زلف دل آرام اگر گوی آرام ز کج تابی چوگان گیرد
3 برق آسا روی و سینه خروشان چون رعد ابر چشمم سر ره بر تو چو باران گیرد
4 باید از جانب جمهوری دلها دل من از سر زلف تو داد دل یاران گیرد
1 ناله مرغ اسیر این همه بهر وطن است مسلک مرغ گرفتار قفس همچو من است
2 همت از باد سحر می طلبم گر ببرد خبر از من به رفیقی که به طرف چمن است
3 فکری ای هموطنان در ره آزادی خویش بنمایید که هرکس نکند مثل من است
4 خانه ای کو شود از دست اجانب آباد ز اشک ویران کنش آن خانه که بیت الحزن است