1 ببند ای دل غافل بخود ره گله را زیان بس است ز مردم ببر معامله را
2 فراخنای جهان بر وجود من تنگ است تو نیز تنگتر از این مخواه حوصله را
3 دل تو ز آهن و من ره بدان از آن جویم که راه آهن کرده است وصل فاصله را
4 شدند ده دله و اجنبی پرست، منم که میپرستم ایران پرست یکدله را
1 اندر قمار عشق تو بالای جان زدند هرچند باختند قماری کلان زدند
2 با ترک چشم مست تو همدست چون شدند مستان جور گشته در دین کشان زدند
3 لولی و شان ز باده گلرنگ پای گل افروختند چهره شررها بجان زدند
4 چشمش بدستیاری مژگان و ابرویان هرجا دلی گذشت بتیر کمان زدند
1 بیمار درد عشق و پرستارم آرزوست بهبود زان دو نرگس بیدارم آرزوست
2 یاران شدند بدتر از اغیار گو بدل کای یار غار صحبت اغیارم آرزوست
3 ای دیده خون ببار که یک ملتی بخواب رفته است و من دو دیده بیدارم ارزوست
4 ایران خرابتر ز دو چشم تو ای صنم اصلاح کار از تو در این کارم آرزوست
1 بکوی میکده هرکس که رفت باز آمد ز قید هستی این نشئه بی نیاز آمد
2 هزار شکر که ایران چو کبک زخمی باز برون ز پنجه شاهین و شاهباز آمد
3 بگو که پنهان گردند قاطعان طریق از آنکه قافله دزد رفته باز آمد
4 مدرس از ره ترکیه و حجاز و عراق دوباره چون شتر لوک بی جهاز آمد
1 ز بس بزلف تو دل بر سر دل افتاده چه کشمکش که میان من و دل افتاده
2 ز فرقه بازی احزاب دل در آن سر زلف گذار شانه بر آن طره مشکل افتاده
3 دلم بسوخت که بر صورت تو خال سیاه بسان ملت محکوم جاهل افتاده
4 بسوز از آتش رخ این حجاب و روی نما تو جان بخواه که جان غیر قابل افتاده
1 عشق! مریزادت آن دو بازوی پر زور قادر و قاهر توئی و ما همه مقهور!
2 سلطنت حسن را دوام و بقائی نیست مباش ای پسر مخالف جمهور!
3 روی مپوشان که بیش از این نتوان دید جلوه کند آفتاب و روی تو مستور
4 شانه بزلفت مزن که خانه دلهاست چوب مکن بیجهت بلانه زنبور
1 محشر هر جا روم آنجا سر پا خواهم کرد بین چه آشوب من بیسر و پا خواهم کرد
2 بسکه از کرده پشیمان شده ام در هر کار نتوان گفت کزین بعد چها خواهم کرد
3 چون بهر کار زدم دست ریا دیدم، روی بدر میکده بی روی ریا خواهم کرد
4 بدر ای پیر مغان پرده ارباب ریا ورنه در کار خرابات ریا خواهم کرد
1 بفکن نقاب و بگذار در اشتباه ماند تو بر آن کسی که میگفت رخت بماه ماند
2 بدر این حجاب و آخر بدر آز ابر چون خور که تمدن ار نیائی تو به نیم راه ماند
3 تو از این لباس خواری شوی عاری و برآری بدر همچه گل سر از تربتم ار گیاه ماند
4 دل آنکه روت با واسطه حجاب خواهد تو مگوی دل که آن دل بجوال کاه ماند
1 خوش آن زمان که دلم پایبند یاری بود به کوی بادهفروشانم اعتباری بود
2 بیار باده که از عهد جم همین مانده است به یادگار، چه خوش عهد و روزگاری بود
3 به اقتدار چه نازی که روزی ایران را مزیت و شرف و فخر و اعتباری بود
4 چو کاوه وقتی سردار نامداری داشت در این دیار چو سیروس شهریاری بود
1 دیشب خرابی میم از حصر و حد گذشت این سیل کوه ساز خم آمد ز سد گذشت
2 گفتم حساب جام شماری بدست کیست ساقی جواب گفت چه پرسی ز صد گذشت
3 قدم خمیده شد چو کمان تا که دیده دید همچون مه چهارده آن سرو قد گذشت
4 با یار صحبت از گله های گذشته بود آمد رقیب و دید نماند از حسد گذشت