1 برغم چشم تو بی پامن از شراب شدم خدا خراب کند خانه ات خراب شدم
2 فروخت خرقه و شیخ آب آتشین میخواست میان میکده من از خجالت آب شدم
3 ز دست هجر تو لب ریز گریه ام چکنم ز پای تا سر و سرتابه پا سحاب شدم
4 چو ماه روی تو از ابر زلف بیرون شد قسم بموی تو بیزار ز آفتاب شدم
1 مرا که نیست غم تن چه قید پیراهن به تنگ جان من از زندگی ز ننگ تن است
2 خوش آنزمان که من از قید تن شوم آزاد چه نیک در نگری این فضانه جای من است
3 خلاصی دل من از چه زنخدانش همان حکایت مور است و قصه لگن است
4 بلای جان من آنچشم فتنه انگیز است سیاه روزم از آن طره شکن شکن است
1 من این جانی که دارم عهد با جانان خود کردم که گر پایش نریزم دشمنی با جان خود کردم
2 غمت نشسته بر دل برد از من مایه هستی ندانستم در آخر دزد را مهمان خود کردم
3 ز دست بیسر و سامانی خود من ترک سر گفتم به کوی نیستی فکر سر و سامان خود کردم
4 ز ناچاری چو راه چاره شد مسدود از هر سو همین یک فکر بهر درد بیدرمان خود کردم
1 باز ز ابروی کمان و نوک مژگان زد به تیرم بار الها چاره ای کن سخت در چنگش اسیرم
2 دست از پا پیش شمشیرش خطا کردن نیارم نیستم ز امرش گریزان وز قبولش ناگزیرم
3 ناوک تیر تو گر صد بار از پستان مادر ننگرم به کرد بایستی دو صد لعنت بشیرم
4 تا نفس باقیست نام دوست باشد بر زبانم تا که جانی هست نقش یار باشد در ضمیرم
1 گر رسد دست من بدامانش میزنم چاک تا گریبانش
2 عمرم اندر غمت بپایان شد شب هجر تو نیست پایانش
3 درد عشق آنقدر نصیبم کن که توانی رسی بدرمانش
4 آنچه با من بزندگی کرده است مرگ من میکند پشیمانش
1 پیام دوشم از پیر می فروش آمد بنوش باده که یک ملتی بهوش آمد
2 هزار پرده ز ایران درید استبداد هزار شکر که مشروطه پرده پوش آمد
3 ز خاک پاک شهیدان راه آزادی ببین که خون سیاوش چسان بجوش آمد
4 هخامنش چو خدا خواست منقرض گردد سکندر از پی تخریب داریوش آمد
1 ناله مرغ اسیر این همه بهر وطن است مسلک مرغ گرفتار قفس همچو من است
2 همت از باد سحر می طلبم گر ببرد خبر از من به رفیقی که به طرف چمن است
3 فکری ای هموطنان در ره آزادی خویش بنمایید که هرکس نکند مثل من است
4 خانه ای کو شود از دست اجانب آباد ز اشک ویران کنش آن خانه که بیت الحزن است
1 آورد بوی زلف توام باد زنده باد ز آشفتگی نمود مرا شاد زنده باد
2 جست ارچه در وصال تو خسرو حیات خویش مرد ارچه در فراق تو فرهاد زنده باد
3 هرگز نمیرد آن پدری کو تو پرورید وان مادری که چون تو پسر زاد زنده باد
4 دلخوش نیم ز خضر که خورد آب زندگی آن کو بخضر آب بقا داد زنده باد
1 لباس مرگ بر اندام عالمی زیباست چه شد که کوته و زشت این قبا بقامت ماست
2 بیار باده که تا راه نیستی گیرم من آزموده ام آخر بقای من بفناست
3 گهی ز دیده ساقی خراب گه از می خرابی از پی هم در پی خرابی ماست
4 ز حد گذشت تعدی کسی نمی پرسد حدود خانه بی خانمان ما ز کجاست
1 جور این قدر به یک تن تنها نمیشود گویی اگر که میشود حاشا نمیشود
2 ظالمتر از طبیعت و مظلومتر ز من تا ختم آفرینش دنیا نمیشود
3 ای طبع من ز زشتی کردار روزگار گویا دگر زبان تو گویا نمیشود
4 گویند گریه عقده دل باز میکند خون گریه میکنم دل من وانمیشود