10 اثر از غزل‌ها در دیوان اشعار عارف قزوینی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزل‌ها در دیوان اشعار عارف قزوینی شعر مورد نظر پیدا کنید.

غزل‌ها در دیوان اشعار عارف قزوینی

1 خیال عشق تو از سر به در نمی‌آید ز من علاج به جز ترک سر نمی‌آید

2 الهی آنکه نبودی نهال قد بتان که جز جفا ثمر از این شجر نمی‌آید

3 وفا و مهر ز خوبان طمع مکن ز آنروی که بوی مهر ز جنس بشر نمی‌آید

4 برفت دل پی تفتیش کار یار و رقیب دمی بایست که دل بی‌خبر نمی‌آید

1 دل خوار کرد در بر هر خار و خس مرا نگذاردم بحال خود این بوالهوس مرا

2 از بسکه غم کشیده مرا سر بزیر پر خوشتر ز عالمی شده کنج قفس مرا

3 پرسد طبیب درد دلم را چه گویمش چون نیست اهل درد همین درد بس مرا

4 با هرکسی ز مهر زدم دم چو خود نبود اهل وفا نگشت یکی دادرس مرا

1 حال دل با تو مرا اشک بصر می‌گوید راز پنهان من از خانه به در می‌گوید

2 سر زد از کوه مرا ناله ولی در گوشش گویی آهسته سخن لال به کر می‌گوید

3 در خم باده فتم تا نکشم ننگ خمار زانکه النار و لا العار پدر می‌گوید

4 حرف قحط است مگر باز به منبر واعظ از قضا و قدر و عالم ذر می‌گوید

1 گذشت زاهد و لب تر ز دور باده نکرد ببین چه دور خوشی دید و استفاده نکرد

2 بعمد داد سر زلف خود بدست صبا چها که با من هستی بباد داده نکرد

3 دچار فتنه شد آخر رقیب خورسندم چه فتنه ها که بپا این حرامزاده نکرد

4 دگر به بستر راحت نمیتواند خفت کسیکه خصم خود از پشت زین پیاده نکرد

1 گدای عشقم و سلطان حسن شاه من است به حسن نیت عشقم خدا گواه من است

2 خیال روی تو در هر کجا که خیمه زند ز بی قراریم آنجا قرارگاه من است

3 به محفلی که توئی صدهزار تیر نگاه روانه گشته ولی کارگر نگاه من است

4 هزار برق نظر خیره سوی روی تو لیک شعاع روی تو از پرتو نگاه من است

1 هر وقت ز آشیانه خود یاد می‌کنم نفرین به خانواده صیاد می‌کنم

2 یا در غم اسارت جان می‌دهم به باد یا جان خویش از قفس آزاد می‌کنم

3 شاد از فغان من دل صیاد و من بدین دلخوش که یکدلی به جهان شاد می‌کنم

4 جان می‌کنم چو کوهکن از تیشه خیال بدبختی از برای خود ایجاد می‌کنم

1 پارتی زلف تو از بس که ز دل‌ها دارد روز و شب بی‌سببی عربده با ما دارد

2 کاش کابینه زلفت شود از شانه پریش کو پریشانی ما جمله مهیا دارد

3 به که این درد توان گفت که والاحضرت در نیابت روش حضرت والا دارد

4 بخت یار است ولی بخت بد آنجاست که یار هرکجا پای نهد دست به یغما دارد

1 دوباره فتنه چشم تو فتنه برپا کرد دلم ز شهر چو دیوانه رو به صحرا کرد

2 خدا خراب کند آن کسی که مملکتی برای منفعت خویش خوان یغما کرد

3 ز بخت یاری بیجا طلب مکن کاین شوم چو جغد میل بویرانه داشت غوغا کرد

4 رفیق او همدانی است خوب میدانست که گفت «کرد غلط هرچه کرد عمدا کرد»

1 واعظا گمان کردی داد معرفت دادی گر مقابل عارف ایستادی استادی

2 پار در سر منبر داده حکم تکفیرم شکر میکنم کامروز زان بزرگی افتادی

3 گر قباله جنت پیشکش کنی ندهم یک نفس کشیدن را در هوای آزادی

4 طی راه آزادی نیست کار اسکندر پیر شد در این ره خضر مرد اندر این وادی

1 ز خواب غفلت، هر دیده‌ای که بیدار است بدین گناه اگر کور شد سزاوار است!

2 زده است یکسره خود را به راه بد مستی قسم به چشم تو ما مست و خصم هشیار است

3 پلیس مخفی و نابود، محتسب به قمار به خواب شحنه، عسس مست و دزد در کار است

4 تو را از آن چه، به ساز کدام در رقصیم مرا چه کار که انگشت کیست در کار است

آثار عارف قزوینی

10 اثر از غزل‌ها در دیوان اشعار عارف قزوینی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزل‌ها در دیوان اشعار عارف قزوینی شعر مورد نظر پیدا کنید.