10 اثر از غزل‌ها در دیوان اشعار عارف قزوینی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزل‌ها در دیوان اشعار عارف قزوینی شعر مورد نظر پیدا کنید.

غزل‌ها در دیوان اشعار عارف قزوینی

1 تو دادگر شو اگر رحم دادگر نکند بکن هر آنچه دلت خواست او اگر نکند

2 صدای ناله مظلوم در دل ظالم بسنگ خاره کند گر اثر اثر نکند

3 ببین به بین النهرین انگلیس آن ظلم که کرد در همه گیتی به بحر و بر نکند

4 بروح عالم اسلام زین جهت کاری که کرد طفل به گنجشک کنده پر نکند

1 (دوش دیدم «شنل » انداخته «سردار» به دوش) همچو افعی زده می پیچم از اندیشه دوش

2 خانه اش کاش عزاخانه شود ز آنکه نهاد: پا به هر خانه، از آن خانه برآورد خروش

3 (آخر از صحبت و از قصه نقال گذر) چه بری فایده؟ جز دردسر و زحمت گوش؟!

4 داروی درد چو از گریه فراهم آید چون مصیبت زده، از هر خوشیئی چشم بپوش

1 نمود با مژه کاریکه نیشتر نکند به دل بگو که از این غمزه بیشتر نکند

2 خدنگ غمزه کاریت با دلم آن کرد که هیچوقت توانگر بکارگر نکند

3 دو طره تو بشوخی و بازی آن کرده است به دل که طفل به گنجشک کنده پر نکند

4 لب تو آب حیات است و کشت تشنه گیم بگو لبت لب لب تشنه تشنه تر نکند

1 غم هجر تو نیمه جانم کرد کرد کاریکه ناتوانم کرد

2 زیر بار فلک نرفتم لیک بار عشق تو چون کمانم کرد

3 ضعف چون آه سینه مظلوم دگر از هر نظر نهانم کرد

4 نیست باقی جز استخوان غم عشق عاقبت صاحب استخوانم کرد

1 ز طفلی آنچه بمن یاد داد استادم به غیر عشق برفت آنچه بود از یادم

2 بکند سیل غم عشق بیخ و بنیانم به باد رفت ز بیداد هجر بنیادم

3 برای پیروی از دل ملامتم نکنید برای این که ز مادر برای این زادم

4 به غمزه از من بی خانمان خانه بدوش گرفت هستی و من هرچه داشتم دادم

1 برای اینکه مگر از تو دل نشان گیرد ز هر کنار گریبان این و آن گیرد

2 اگرچه راه بسوی تو کاروان را نیست دل از هوس چو جرس راه کاروان گیرد

3 کجاست چون تو کز اشراف شهر تا برسد به شیخ و مرشد و جنگیر و روضه خوان گیرد

4 وکیل و لیدر و سر دسته دزد در یکروز گرفته، داد ز دلهای ناتوان گیرد

1 بمردم این همه بیداد شد ز مرکز داد زدیم تیشه بر این ریشه هرچه بادا باد

2 ازین اساس غلط این بنای پایه بر آب نتیجه نیست به تعمیر این خراب آباد

3 همیشه مالک این ملک ملت است که داد سند بدست فریدون قباله دست قباد

4 مگوی کشور جم، جم چکاره بود چه کرد مگوی ملک کیان کی گرفت کی بکه داد

1 سوی بلبل دم گل باد صبا خواهد برد خبر مقدم گل تا همه جا خواهد برد

2 مژده ده مژده جمهوری ما تا همه جای هاتف غیب به تأیید خدا خواهد برد

3 سر بازار جنون عشق شه ایران را در اروپا چه خوش انگشت نما خواهد برد

4 کس نپرسید که آن گنج جواهر کز هند نادر آورد شهنشه به چه جا خواهد برد

1 ابرویش تا رقم قتل من امضاء می‌کرد مژه این حکم برون نامده اجرا می‌کرد

2 بچه حالی که دل سنگ به حالم می‌سوخت چشم خونریز وی این حال تماشا می‌کرد

3 قدش از هر قدمی فتنه به پا می‌انگیخت لبش از هر سخنی مفسده برپا می‌کرد

4 همه در واهمه این مردم از آن مردم چشم این همه همهمه یک بی‌سر و بی‌پا می‌کرد

1 زان سبو دوش که در میکده ساقی بردوش داشت جامی زدم، امشب خوشم از نشأه دوش

2 از بناگوش تو با برگ گلم حرفی رفت که خود آن حرف بگوش تو رسد گوش بگوش

3 میگذارم قدم ناز تو را بر سر و چشم بار دوش سر دوشت کشم از دوش بدوش

4 همچو مرغ قفس از دام گرفتاری رست تا که زلف سیهت زد بدلم چون قره قوش

آثار عارف قزوینی

10 اثر از غزل‌ها در دیوان اشعار عارف قزوینی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزل‌ها در دیوان اشعار عارف قزوینی شعر مورد نظر پیدا کنید.