1 سپاه عشق تو ملک وجود ویران کرد بنای هستی عمرم به خاک یکسان کرد
2 چه گویمت که چه کرده است خواهی ار دانی بدان که آنچه که ناید به گفتوگو آن کرد
3 چه کرد عشق تو عاجز ز گفتنم آن کرد به من که دوره شوم قجر به ایران کرد
4 خدا چو طره زلفت کند پریشانش کسی که مملکت و ملتی پریشان کرد
1 مرا هجرت کشد آخر نهانی خوش است آن مرگ از این زندگانی
2 تنم رنجور و جان بیمار، وقت است اگر رحم آوری بر ناتوانی
3 بمرغان چمن گویند بر من قفس تنگ است از بی همزبانی
4 تو در چاک گریبان صبح داری در ازای شب هجران چه دانی
1 ز خواب غفلت، هر دیدهای که بیدار است بدین گناه اگر کور شد سزاوار است!
2 زده است یکسره خود را به راه بد مستی قسم به چشم تو ما مست و خصم هشیار است
3 پلیس مخفی و نابود، محتسب به قمار به خواب شحنه، عسس مست و دزد در کار است
4 تو را از آن چه، به ساز کدام در رقصیم مرا چه کار که انگشت کیست در کار است
1 ز بس بزلف تو دل بر سر دل افتاده چه کشمکش که میان من و دل افتاده
2 ز فرقه بازی احزاب دل در آن سر زلف گذار شانه بر آن طره مشکل افتاده
3 دلم بسوخت که بر صورت تو خال سیاه بسان ملت محکوم جاهل افتاده
4 بسوز از آتش رخ این حجاب و روی نما تو جان بخواه که جان غیر قابل افتاده
1 هزار عقده ز دل ای سرشگ واکردی بیا بیا که چه خوش آمدی صفا کردی
2 ز چیست سرزده بیرون شدی ز روزن چشم چه شد که سر دل افشا و برملا کردی
3 همیشه خواب خوشت دور، کور کردی چشم به آن فرشته دلم را تو آشنا کردی
4 تو هیچ عهد نبستی که نشکنی وین بار چرا بوعده بیگانگان وفا کردی
1 به سر کویت اگر رخت نبندم چه کنم واندر آن کوی اگر ره ندهندم چه کنم
2 من ز در بستن و واکردن میخانه به جان آمدم گر نکنم باز و نبندم چه کنم
3 غم هجران و پریشانی و بدبختی من تو پسندیدی اگر من نپسندم چه کنم
4 مانده در قید اسارت تن من وان خم زلف میکشد، میروم افتاده به بندم چه کنم
1 دیشب بیاد روی تو ای رشک آفتاب شستم ز سیل اشگ من از دیده نقش خواب
2 تا صبحدم که جیب افق چاک زد شفق صدرنگ ریخت دل بخیال رخت بر آب
3 بنشسته ام میانه سیلاب خون که گر بینی گمان بری که حبابی است روی آب
4 شد مست دل غمزه ات آنسان که مستیش افزون بود ز نشئه یک خم شراب
1 بیمار درد عشق و پرستارم آرزوست بهبود زان دو نرگس بیدارم آرزوست
2 یاران شدند بدتر از اغیار گو بدل کای یار غار صحبت اغیارم آرزوست
3 ای دیده خون ببار که یک ملتی بخواب رفته است و من دو دیده بیدارم ارزوست
4 ایران خرابتر ز دو چشم تو ای صنم اصلاح کار از تو در این کارم آرزوست
1 گر رسد دست من بدامانش میزنم چاک تا گریبانش
2 عمرم اندر غمت بپایان شد شب هجر تو نیست پایانش
3 درد عشق آنقدر نصیبم کن که توانی رسی بدرمانش
4 آنچه با من بزندگی کرده است مرگ من میکند پشیمانش
1 بلای هجر تو تنها همان برای منست چه جرم رفت که یکعمر این جزای منست
2 من این که قیمت وصل تو را ندانستم فراق آنچه بمن میکند سزای منست
3 برای خاطر بیگانگان نپرسد کاین غریب از وطن آواره آشنای منست
4 بریز خونم و اندیشه از حساب مکن بحشر دیدن روی تو خونبهای منست