آن بت مجلس فروز از امیر معزی نیشابوری قصیده 441
1. آن بت مجلس فروز امروز اگر با ماستی
مجلس ما خُرّمَستی کار ما زیباستی
...
1. آن بت مجلس فروز امروز اگر با ماستی
مجلس ما خُرّمَستی کار ما زیباستی
...
1. اگر به داد بود نام شاه دادگری
وگر به تاج بود فخر شاه تاجوری
...
1. ای به رخسار و به عارض آفتاب و مشتری
آفتاب و مشتری را من به جانم مشتری
...
1. ترک من دارد شکفته گُلستان بر مشتری
مشتری بر سرو و سرو اندر قبای شُشتری
...
1. گشت تابنده ز گردون معالی قَمَری
گشت تابنده ز دریای معانی گهری
...
1. ماه است ساقی و قدح باده مشتری
وین هر دو را منم بهدل و دیده مشتری
...
1. چیست آن رخشنده و پاک و زدوده گوهری
فتنهٔ هر دشمنی و شحنهٔ هر لشکری
...
1. تیره شد ماه خرد بر آسمان مهتری
خشک شد سرو هنر در بوستان سروری
...
1. چون سخن گوید یابم ز دهانش خبری
چون کمر بندد بینم زمیانش اثری
...
1. نبود چون تو مَلِک در جهان جهانداری
نیافرید خدای جهان تورا یاری
...
1. ای جُسته جفاکاری جَسته ز وفاداری
بنمای وفاداری بگذار جفاکاری
...