49 اثر از قصاید امیر معزی نیشابوری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید امیر معزی نیشابوری شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار امیر معزی نیشابوری / قصاید امیر معزی نیشابوری

قصاید امیر معزی نیشابوری

1 گوهری گویا کزو شد دیده پرگوهر مرا کرد مشکین چنبر او پشت چون چنبر مرا

2 عشق او سیمین و زرّین ‌کرد روی و موی من او همی خواهد که بِفریبد به سیم و زر مرا

3 تا مرا دل آس شد در آسیای عشق او هست پنداری غبار آسیا بر سر مرا

4 دیدهٔ چون عَبهَرش بسته همه خون در تنم تا همه تن زرد شد چون دیدهٔ عبهر مرا

1 طال اللّیالی بَعدَکُم و اَبیَضَّ عَینی مِن بُکا یا حَبّذا اَیّا مَنا فی وَصلکم یا حَبّذا

2 آه از غم آن خوش پسر کز هجرا و عمرم بسر رفت و نیامد زو خبر جز حسرت و رنج و عَنا

3 اندر فراق دلبرم حیران شد این دل در برَم از دست او گر جان برم‌ گویم هنیئاً مرحبا

4 دوش ‌آن نگارین روی من ‌آمد به‌ مستی سوی من تا شد ز رویش ‌کوی من چون طور سینا پُر ضیا

1 آمدگه وداع چو تاریک شد هوا آن مه‌ که هست جان و دلم را بدو هوا

2 گرمی‌ گرفته از جگر گرم او زمین سردی‌ گرفته از نفس سرد من هوا

3 ماه تمام او شده چون آسمان کبود شَکل شهاب او شده چون ماه نو دو تا

4 چون شاخ‌شاخ سنبل و چون جوی‌جوی سیم زلف و سِرِشکش از بر یاقوت و کَهْرُبا

1 چو آ‌تش فلکی شد نهفته زیر حجاب زدود بست فلک بر رخ زمانه نقاب

2 درآمد از در من برگرفته دلبر من ز روی خویش نقاب و ز موی خویش حجاب

3 خبر گرفته‌ که من بر عزیمت سفرم فرو نهادم و برداشتم دل از اَحباب

4 عرق‌ گرفته جبینش ز داغ فُرقَتِ من چو بر چکیده به گلبرگ قطره‌های گلاب

1 به فال فرّخ و عزم درست و رأی صواب سفر گزیدم و کردم سوی رحیل شتاب

2 نماز شام که از شب نقاب بست هوا رسید نزد من آن آفتاب مشک نقاب

3 روان او شده بی‌بند و جَعد او پُربند میان او شده بی‌تاب و زلف او پُر تاب

4 به شاخِ سِدره به رغم شکوفهٔ بادام همی فشاند ز بادام لؤلؤ خوشاب

1 هرکه آن چشم دژم بیند و آن زلف دوتا اگر آشفته و شوریده شود هست روا

2 منم اینک شده آشفتهٔ آن چشم دُژَم منم اینک شده شوریدهٔ آن زلف دو تا

3 هوش‌من درلب ماهی است به قده سروسهی نوش من بر کف سروی است به رخ‌ ماه سما

4 تا بری‌گشت ز من هوش ز من‌گشت بری تا جدا گشت ز من نوش ز من‌ گشت جدا

1 همیشه باد بقا و سلامت بُت ما که از وصالش ما را سلامت است و بقا

2 بتی که عارض او هست چون‌ گل سوری کشیده بر گل سوری‌اش عنبر سارا

3 ز بهر لعل شکربار او همی بارند ز چشم خویش گهر عاشقان ناپروا

4 شکرفروش به شهر اندرون چنین باید که مردمان شَکَرش را گهر دهند بها

1 چو عاشق شد دل و جانم رخ و زلفین جانان را دل و جان را خطرنبود دل این را باد و جان آن‌را

2 من‌ از جانان دل و دین را به حیلت چون نگه دارم که ایزد بر دل و جانم مسلط‌ کرد جانان را

3 نگارینی که چون بینی لب و دندان شیرینش به شَکّر برورش دادند گویی دُرّ و مرجان را

4 به دندان و لب شیرین مسلم نیست دل بردن جز آن یاقوت لب، معشوقِ مروارید دندان را

1 دیدم به ره آن نگار خندان را آن ماه رخ ستاره دندان را

2 بر ماه دو هفته تافته عمدا مشکین دو رسن چه زنخدان را

3 چوگان زده پیش خلق در میدان دلها همه گوی کرده چوگان را

4 بوی گل و مشک داده از باده بیجاده و دُرّ و شَکّر افشان را

1 سنگین‌دلی که بر دل احرار قادرست در حسن و در جمال بدیع است و نادرست

2 در موکب نبرد سواری دلاورست در مجلس شراب نگاری معاشرست

3 حلقه شدست بر دو بناگوش او دو زلف گویی که بر دو زهره دو هاروت ساحرست

4 تا بر سمن ز سنبل مشکین سلاسل است تا بر قمر ز عنبر سارا دوایرست

آثار امیر معزی نیشابوری

49 اثر از قصاید امیر معزی نیشابوری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید امیر معزی نیشابوری شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی