49 اثر از قصاید امیر معزی نیشابوری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید امیر معزی نیشابوری شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار امیر معزی نیشابوری / قصاید امیر معزی نیشابوری

قصاید امیر معزی نیشابوری

1 برآمد ساج‌گون ابری ز روی ساج‌گون دریا بخار مرکز خاکی نقاب قبّهٔ خضرا

2 چو پیوندد به هم‌ گویی‌ که در دشت است سیمابی چو از هم بگسلد گویی مگر کشتی است در دریا

3 گهی چون‌ خرمن‌ مشک‌ است بر پیروزه‌ گون مَفرَش گهی چون تودهٔ ریگ است بر زنگارگون صحرا

4 گهی چون شاخ نیلوفر میان باغ پُر نرگس گهی چون تلّ خاکستر فراز کوه پر مینا

1 ایا سرو قد ترک سیمین قفا ندیدم به هجران تو جز جفا

2 ببستی دلم را به بند دو زلف نخواهی نمودن مرا زان رها

3 چگونه گذارم بر این روزگار تو از من جدا و من از دل جدا

4 رخ لعل تو کرده رویم زریر قد سرو توکرده پشتم دو تا

1 همیشه باد بقا و سلامت بُت ما که از وصالش ما را سلامت است و بقا

2 بتی که عارض او هست چون‌ گل سوری کشیده بر گل سوری‌اش عنبر سارا

3 ز بهر لعل شکربار او همی بارند ز چشم خویش گهر عاشقان ناپروا

4 شکرفروش به شهر اندرون چنین باید که مردمان شَکَرش را گهر دهند بها

1 یافتی بر خوان اگر جویی رضای مرتضا لا فَتی اِلّا علی بر خوا‌نْد هر دم مُصطفا

2 ور همی خواهی ‌که گردی ایمن از هَلْ‌ منْ‌ مَزید شرح یُوفون و یُخافون یاد کن از هَل أتی

3 آن‌که داماد نبی بود و وصی بود و ولی در موالاتش وصیت نیست شرط اولیا

4 گر علی بعد از سنین بنشست او را زان چه نقص هیچ نقصان نامد‌ش بعد از سنین اندر سنا

1 باغ شد از ابر پر ز لؤلؤ لالا راغ شد از باد پر ز عنبر سارا

2 شد به هوا درگسسته رشتهٔ گوهر شد به زمین برگشاده اَزهَر دیبا

3 کوه ز لاله‌گرفت سرخی بُسََّد دشت ز سبزه گرفت سبزی مینا

4 طَرف چمن هست پرهلال و دو پیکر شاخ ‌سَمَن‌ هست پر سُهیل و ثُریّا

1 بودم میان خلق یکی مرد پارسا قلّاش کرد نرگس جمّاش تو مرا

2 از غمزهٔ تو در دلم افتاد وسوسه با وسوسه جگونه توان بود بارسا

3 پرهیز کرده بودم و سوگند خورده نیز کز بهر کام دل نشوم فتنهٔ بلا

4 از بس که کرد چشم تو نیرنگ و جادویی برهیز من هَدَر شد و سوگند من هَبا

1 طال اللّیالی بَعدَکُم و اَبیَضَّ عَینی مِن بُکا یا حَبّذا اَیّا مَنا فی وَصلکم یا حَبّذا

2 آه از غم آن خوش پسر کز هجرا و عمرم بسر رفت و نیامد زو خبر جز حسرت و رنج و عَنا

3 اندر فراق دلبرم حیران شد این دل در برَم از دست او گر جان برم‌ گویم هنیئاً مرحبا

4 دوش ‌آن نگارین روی من ‌آمد به‌ مستی سوی من تا شد ز رویش ‌کوی من چون طور سینا پُر ضیا

1 هزار شکر کنم دولت مؤیّد را که داد باز به من دلبر سَهی قد را

2 از آتش دل مشتاق و از بلای فراق فرو گذاشته بودم وُثاق و مرقد را

3 چو ماه روی من آمد کنون بحمدالله به نور وصل بَدَل ‌کرده نار مُوقَد را

4 بتی که چنبر خورشید کرد عنبر و ند که ‌کرد چنبر خورشید عنبر و نَدْ را

1 گوهری گویا کزو شد دیده پرگوهر مرا کرد مشکین چنبر او پشت چون چنبر مرا

2 عشق او سیمین و زرّین ‌کرد روی و موی من او همی خواهد که بِفریبد به سیم و زر مرا

3 تا مرا دل آس شد در آسیای عشق او هست پنداری غبار آسیا بر سر مرا

4 دیدهٔ چون عَبهَرش بسته همه خون در تنم تا همه تن زرد شد چون دیدهٔ عبهر مرا

1 چو عاشق شد دل و جانم رخ و زلفین جانان را دل و جان را خطرنبود دل این را باد و جان آن‌را

2 من‌ از جانان دل و دین را به حیلت چون نگه دارم که ایزد بر دل و جانم مسلط‌ کرد جانان را

3 نگارینی که چون بینی لب و دندان شیرینش به شَکّر برورش دادند گویی دُرّ و مرجان را

4 به دندان و لب شیرین مسلم نیست دل بردن جز آن یاقوت لب، معشوقِ مروارید دندان را

آثار امیر معزی نیشابوری

49 اثر از قصاید امیر معزی نیشابوری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید امیر معزی نیشابوری شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی