1 کند گر تموج هیولای اولی تلاطم نماید مزاج از طبایع
2 و راز نفس کل عقل کلی شکیبد بر افتد زاوتاد رسم صنایع
3 سپهر ملاعب بساط مزور چو برجنبد، افراد گردند ضایع
1 هنگام آنکه گل دمد از خاک بوستان رفت آن گل شکفته و در خاک شد نهان
2 هنگام آنکه شاخ شجر نم کشد ز ابر بی آب ماند نرگس آن تازه بوستان
3 با جام باده در وطن امروز بر فروز آن گوهری که هست مدد در صفای جان
4 قد بلند او به مثل مثل نارون رنگ عجیب او به صفت رنگ ناردان
1 خشم تو آبست، اگر در آب موج آتشست حلم تو خاکست، اگر در خاک کوه آهنست
2 چنگ عزرائیل را ماند سر شمشیر تو زانکه عزرائیل را دایم عقیقین دامنست
3 رزمگاه تو بمحشر گاه ماند کندرو مرد نشناسد که مردست از نهیبت یا زنست
1 گویی که هست مردم چشمم چو آبخو یا خود چو ماهی است که دارد در آب خو
1 ای عارض تو چون گل و زلف تو چو سنبل من شیفته و فتنه آن سنبل و آن گل
2 زلفین تو قیریست بر انگیخته از عاج رخسار تو شیریست بر آمیخته بامل
3 زلفین تو زاغیست بر آویخته هموار دو ماه بمنقار و دو خورشید بچنگل
1 هزاران قبه عالی کشیده سر با بر اندر که کردی کمترین قبه سپهر برترین دروا
2 چو گرگ ظلم را کشتی بزور بازوی عدلت زانبوهی شده صحرای اقلیم تو چون کمرا
3 یکی دبه در افگندی بزیر پای اشتربان یکی بر چهره مالیدی مهار ماده ما را
1 ندانم چه بردی برین بازی نرد؟ که برد ترا هر دو گیتیست بورک
1 گرفت آب کاشه ز سرمای سخت چو زرین ورق گشت برگ درخت
1 بعمان قدرت فلک چون حباب ز دریای جاهت جهان بیله ایست
1 روز رزم او چو رایتهای او صف بر کشند اختران از بیم سر در نیلگون چادر کشند
2 تیغ جان آهنج او چون بر کشد سر از نیام خلق باید تا بمیدانش تن بی سر کشند
3 خون فشاند بر فلک چندان که حوران بهشت از پی آن تا نیالایند، دامن بر کشند
4 سایه گرزش اگر بر کوه آهن برفتد کوه آهن ذره گردد، کت بپشت در کشند