1 آن سرو خرامان به چمن، بازرسید و آن جان سفر کرده به تن بازرسید
2 ضایع نشد این آه شب و گریه روز دولت نظری کرد و بمن بازرسید
1 یکدل چه کند، هزار جانبازی کرد خون گشت زدرد تو ودمسازی کرد
2 بسیار بکوشید، نهان داشت غمت بوی جگر سوخته، غمازی کرد
1 تن دردادم به درد عاشق فکنت دل بنهادم، بفرقت دل شکنت
2 یا دور فلک، باز رهاند ز خودم یا آه سحر باز رساند به منت
1 بر ما رقم خطا پرستی همه هست ناکامی عشق و تنگدستی همه هست
2 با این همه در میانه مقصود توئی جای گله نیست، چون تو هستی همه هست
1 چندانکه مجال وهم انسان باشد بر بنده، سخن گذاری آسان باشد
2 با اینهمه، چون ببارگاه تو رسد ران ملخ و خوان سلیمان باشد
1 دل بسته اوست چون جدا مانده از او جان زنده بماناد، که وامانده از او
2 دل ماند مرا، از او غلط می گویم آن دل بنمانده است که جا مانده از او
1 تقدیر هر آنچه کردنی بود بکرد خواهی بطرب نشین و خواهی که بدرد
2 دیگر نشود حکمت دارنده فرد ما را غم بیهوده چرا باید خورد
1 عشق تو، کز و چاک زدم پیراهن بگرفت مرا، چو پیرهن پیرامن
2 تا سر ز گریبانش برآوردم من من باز ندانم ز گریبان دامن
1 سودای میان تهی، ز دل بیرون کن از ناز بکاه و بر نیاز افزون کن
2 استاد تو عشق است، چو آنجا برسی او خود بزبان حال گوید، چون کن
1 تقدیر هر آنچه کردنی بود بکرد خواهی بطرب باش ازاو خواه بدرد
2 دیگر نگشود چشم داننده خرد بیهوده چرا غم جهان باید خورد