1 ساقی نظری بمن کن از لطف عمیم جان من از این امید و بیم است دو نیم
2 خواهم قدحی از لب لعلت بچشم زان پیش که جان کنم بپایت تسلیم
1 ساقی قدحی که گر بتان ناز کنند مستان به نیاز کار خود ساز کنند
2 چندان بدر میکده سر خواهم زد کز غیب دری بروی من باز کنند
1 ساقی قدحی که کار عالم نفسی است گر یک نفست فراغتی هست بسی است
2 خوشباش به هر چه پیشت آید ز جهان هرگز نشود چنانکه دلخواه کسیست
1 ساقی قدحی که عاشق روی توام مست خم زلف ابروی توام
2 تنها نه رخ خوب کشد سوی توام قلاب محبتی است هر موی توام
1 ساقی بحیات جان کسی رهبر نیست ور نیز به از می و ساغر نیست
2 می همدم ماست زانکه چون گرمی می در آب حیات و چشمه کوثر نیست
1 ساقی نظر لطف دل آرای تو کو؟ جام می وصل عشرت افزای تو کو؟
2 گیریم که ما در خور وصل تو نه ایم لطف تو کجا رفت و کرمهای تو کو؟
1 ساقی می ما ز عارض پر خوی تست چشمت نرسد که چشمها در پی تست
2 سرچشمه فیض جز لب لعل تو نیست صد خضر و مسیح جرعه نوش می تست
1 ساقی دل ما که شادی از غم نشناخت جز جام می از نعیم عالم نشناخت
2 می ده که دم صبوح جانبخش دمیست کس غیر مسیح قدر این دم نشناخت
1 ساقی تو بحسن صورتی خرمن گل من خار و لیک خاری از گلشن گل
2 گل نیست ولی ببوی گل هست عزیز خاری که در آویخته در دامن گل
1 ساقی قدحی که آنکه اینخاک سرشت خط بر سر ما بمستی و عشق نوشت
2 معمور بود به شاهد و با ده جهان موعود بود بکوثر و حور بهشت