1 ساقی دل من که دانه مهر تو کاشت مهر تو نهفته تا ابد خواهد داشت
2 دامن مفشان بناز از اهل نیاز کز دامن تو دست نخواهیم گذاشت
1 ساقی فلک از بحر عطای تو کفی است در کوی تو صد کعبه جان هر طرفی است
2 در کعبه جان زهی شرف گر برسم ور در ره کعبه هم بمیرم شرفی است
1 ساقی می اگر ز ساغر جم باشد ور درد محبت از خم غم باشد
2 من بنده آنکسم که در دور فلک بر هر چه نصیب اوست خرم باشد
1 ساقی ز غم تو میگدازیم چو شمع در آتش دل شب درازیم چو شمع
2 بفرست نسیمی که ز پا ننشینیم تا در هوس تو سر ببازیم چو شمع
1 ساقی چو بکف جام شرابی گیرد از بهر دل جگر کبابی گیرد
2 جز ساقی ما که خضر راه کرم است کس نیست که دست کس به آبی گیرد
1 ساقی می لعل قوت روح است مرا دیدار تو خورشید صبوح است مرا
2 برخیز که در پای تو مردن نفسی بهتر ز هزار عمر نوح است مرا
1 ساقی هم زخم طعنه شد مستی من در خاک فرو رفت دل از پستی من
2 خواهم که چنان گم شوم از ملک وجود کز هر دو جهان محو شود هستی من
1 ساقی به برم گر بت یاقوت لبست ور آب خضر بجای آب عنب است
2 گر زهره بود مطرب و عیسی همدم چون دل به بجا بود نه جای طرب است
1 ساقی قدحی ورنه حزین خواهم مرد مدهوش کنم ورنه چنین خواهم مرد
2 من باده پرست بوده ام تا بودم این دین منست و من بدین خواهم مرد
1 ساقی نظری که مستم و شیدا هم دنیا بدو جو پیش من و عقباهم
2 مست تو بسوی جنت و کوثر و حور امروز نظر نمیکند فردا هم