نسیم صبح میخواهم که شاخ از اهلی شیرازی ترجیع 37
1. نسیم صبح میخواهم که شاخ گل بجنباند
بسرو قامت ساقی گل صد برگی افشاند
...
1. نسیم صبح میخواهم که شاخ گل بجنباند
بسرو قامت ساقی گل صد برگی افشاند
...
1. مه شهره بحسن و چون تو خوش نه
خوبست ولی چو شهرتش نه
...
1. خاکروبان درت را هوس کعبه خطاست
گر دل بیسر و پاییم کند میل رواست
...
1. بصید دل کمند ره شد آنکاه کل بهر گامی
خم زلفت گشا تا تیر بر هو سو نهد دامی
...
1. شب هجرست و ما آشفته ایم از زلف او ایدل
چو شب تا رست ودرهم راه تو دست از طلب بگسل
...
1. اهلی چه خوش آنعید که او سوی تو بشتافت
بس عید بیابی کم از آن لیک توان یافت
...
1. نمک در آب حیوان زان لبت از خنده اندازد
گر آن شوی برانگیزد که این شوریده نگذارد
...
1. گمان نیست بعد از کمند تو رستن
که خواهند مردم یکی جا نشستن
...
1. خورشید من برقع کشد تا روی چو مه بینمش
گر چه مکرر دیده ام خواهم دگر ره بینمش
...
1. مشتاق تو ای نگار مفلس گردید
چون غارت ساحران چشمان تو دید
...
1. ای دور گشته عافیتم از دهان تو
تا کی جدا بود دهنم از دهان تو
...
1. نه که بیخون جگر راحت دل دیده نیافت
تا دلم خار نخورد آبله پا نشکافت
...