روز دل من بتلخکامی از اهلی شیرازی ترجیع 61
1. روز دل من بتلخکامی
در جای خطر فتد ز خامی
...
1. روز دل من بتلخکامی
در جای خطر فتد ز خامی
...
1. اعدا شمردیم بسی جمله یکی بود
چون جمله یکی باشد در چه شماریم
...
1. اهلی از گفتن و ناگفتن غم پا بگل است
بیزبان فهم شود قصه اش آخر دو دلست
...
1. دل گر چه از هوایت دارد غم پیاپی
گر گفت ازین هوایم غم نیست شنو از روی
...
1. زان پری دیوانگی جز از دل دیوانه نیست
آدمی گر از سر دل بگذرد دیوانه نیست
...
1. نخواهم بنگرد در آینه خویش
که چون خود بین شود گردد جفا کیش
...
1. مسند شاهی بود دام ره هر بیبصر
میل درویشی نما گردیدهای داری به سر
...
1. آتشی کز برق غیرت برفروخت
خرمن درویش درمانده بسوخت
...