دستم نرسد بوصل آنمه از اهلی شیرازی رباعی 480
1. دستم نرسد بوصل آنمه چکنم؟
با نخل بلند و دست کوته چکنم؟
1. دستم نرسد بوصل آنمه چکنم؟
با نخل بلند و دست کوته چکنم؟
1. دل سوخت ز عشق و دیده شد گریان هم
وز حد بگذشت اشک بی پایان هم
1. عمریست که من کشته دیدار توام
دیریست که مست چشم بیمار توام
1. گر از دهنت روایتی میگویم
زان لب سخن از عنایتی میگویم
1. ای راحت جان که مست دیدار توام
دیریست که مست چشم بیمار توام
1. مستم من و ناصبور و ناپروا هم
دنیا همه هیچ پیش من عقبا هم
1. هرگز بغم جهان فرسوده نیم
وز هیچ متاع عالم آسوده نیم
1. بیروی تو چند جان بحسرت بدهم
باز آی و خلاص ازین مشقت بدهم
1. گه صف گلی بصد زبان میگویم
گاهی غم خود بصد فغان میگویم
1. در بند کسی فتاده از سادگیم
کاندیشه نمیرسد به آزادگیم
1. ای تازه جوان کز تو دل افروخته ام
پیرانه سر از داغ غمت سوخته ام
1. ما با رخ یار آینه جم چکنیم
دور از رخ یار هر دو عالم چکنیم