کوی او خواهی دلا محنت کش از اهلی شیرازی غزل 883
1. کوی او خواهی دلا محنت کش اغیار باش
دم مزن خاموش همچون صورت دیوار باش
1. کوی او خواهی دلا محنت کش اغیار باش
دم مزن خاموش همچون صورت دیوار باش
1. نیست عیب از لاله گر لافد به گلبرگ ترش
هرکه در صحرا رآید عقل باشد کمترش
1. عاقبت بگذرد این تیره شب غم خوشباش
صبح امید شود همدم ما هم خوشباش
1. تا تو زیر پوست همچون گرگی ای پشمینه پوش
دوری از یوسف بکش ای خرقه پشمین ز دوش
1. میرم بدان تغافل و پروا نکردنش
وان خشم و ناز و چشم ببالا نکردنش
1. از ضعف اگر در آینه بینم جمال خویش
آهی کشم که آینه گردد ز حال خویش
1. مگسل ز یار و بر سر عهد نخست باش
گر دل شکست عهد و وفا گو درست باش
1. من آب خضر جویم بهر سگان کویش
او تشنه بر هلاکم تا نگذرم بسویش
1. هرکو بهشت وصل او امروز باشد حاصلش
فردا بدوزخ گر رود دردی نباشد در دلش