سرم بریدی و مهر تو در دل از اهلی شیرازی غزل 856
1. سرم بریدی و مهر تو در دل است هنوز
نهال عشق مرا پای در گل است هنوز
1. سرم بریدی و مهر تو در دل است هنوز
نهال عشق مرا پای در گل است هنوز
1. از بیم غصه شب و خوف ملال روز
روزم خیال شب کشد و شب خیال روز
1. اشارت تو بجان دادنم بشارت بس
مرا به تیغ چه حاجت همین اشارت بس
1. هرگز گلی نچید دل من ز باغ کس
روشن نگشت خانه من از چراغ کس
1. حال من دور از آن جمال مپرس
رنگ و رویم بین و حال مپرس
1. نوازش تو قیامی ز سرو قامت بس
مگر قیام تو آمرزش قیامت بس
1. نظر بنرگس او کن ز خشم و ناز مپرس
ز گریه حال دلم بین ز ناله باز مپرس
1. تا غرق بحر خون نشوی از جفای کس
بیگانه شو ز خلق و مشو آشنای کس
1. گو جام جم مباش، سفال شراب بس
لب تشنه را ز هر دو جهان یکدم آب بس
1. گدای دل شو و فارغ ز پادشاهی باش
امیدوار به بخشایش الهی باش