از تیر تو در خاک طپد مرغ از اهلی شیرازی غزل 840
1. از تیر تو در خاک طپد مرغ هوا باز
از خاک مگر می طلبد تیر ترا باز
1. از تیر تو در خاک طپد مرغ هوا باز
از خاک مگر می طلبد تیر ترا باز
1. مهی که چشم امیدم بسوی اوست هنوز
چراغ خلوت دل شمع روی اوست هنوز
1. هجران گذشت و نوبت دیدن رسید باز
نور دو دیده کوری دشمن رسید باز
1. هرچند که چون شمع مرا سوختهای باز
شادم که چراغ دلم افروختهای باز
1. المنه لله که دگر مرغ خوش آواز
قانون غزل کرد بمضراب زبان ساز
1. ای برق محبت که ره من زدهای باز
آتش به من سوخته خرمن زدهای باز
1. گرچه زارم سوختی من عاشق زارم هنوز
روشن است از دود آهم کاتشی دارم هنوز
1. جان رفت و دل ز عشق پریشان بود هنوز
مست تو کی ز رفته پشیمان بود هنوز
1. عیسی دم من وقت سماع طرب انگیز
دستی بسوی مرده برافشاند که برخیز