گر میل تو جان سوزس عشاق از اهلی شیرازی غزل 804
1. گر میل تو جان سوزس عشاق نمی بود
جان همه عالم بتو مشتاق نمی بود
1. گر میل تو جان سوزس عشاق نمی بود
جان همه عالم بتو مشتاق نمی بود
1. ناخوش آن عمر که دور از رخ آن ماه رود
عمر هم خوش نبود گرنه بدلخواه رود
1. شمشاد تو پروای کس از ناز ندارد
با چشم سیه گو که نظر باز ندارد
1. سرم فدای رهی باد کان سوار آید
سری که خاکره او نشد چه کار آید
1. عیبم مکن که عقل تو از کف زمام داد
بس جان که دل به پختن سودای خام داد
1. اجل درآمد و بخت از درم نمیآید
ز پا فتادم و کس بر سرم نمیآید
1. سرشک شادی وصل از چه جانگداز آمد
خوشم که دیگرم آبی بجوی بازآمد
1. از بتان دل برکنم گویم مسلمان دگر
ناگهان روی ترا بینم پشیمان دگر