صبر کن ای باغبان کاندوه از اهلی شیرازی غزل 713
1. صبر کن ای باغبان کاندوه بلبل بگذرد
خواری بلبل سرآید خوبی گل بگذرد
1. صبر کن ای باغبان کاندوه بلبل بگذرد
خواری بلبل سرآید خوبی گل بگذرد
1. ایخوش آنکس که چو گل مستی بیباک کند
ساغری درکشد و پیرهنی چاک کند
1. آنکه لعلش دم عیسی به کرامت دارد
عالمی کشت چه پروای قیامت دارد
1. مرا تصور وصلت خیال باطل بود
بجز تصور باطل دگر چه حاصل بود
1. مه دو هفته اگر رفت عمر ساقی باد
اگر ستاره نماند آفتاب باقی باد
1. هرگز از کوی تو کس دور بشمشیر نشد
هرگز از دیدن دیدار تو کس سیر نشد
1. عیسی دم من کز نفسش جان بتن آید
گر مرده حدیثش شنود در سخن آید
1. زنده میسازد لب او خلق و ما را میکشد
وای بر جان کسی کورا مسیحا میکشد
1. آمد آن عیسی نفس کز عشوه و نازم کشد
زنده ام سازد به مهر و از جفا بازم کشد
1. خوش آنکه دل زغم هجر بر کناری بود
زیمن وصل تو فرخنده روزگاری بود