دیده گر جای تو ای چشمه خورشید از اهلی شیرازی غزل 668
1. دیده گر جای تو ای چشمه خورشید شود
خار در گلشن چشمم گل امید شود
1. دیده گر جای تو ای چشمه خورشید شود
خار در گلشن چشمم گل امید شود
1. از آن در دیده یعقوبش غم یوسف غبار آرد
که عشق آموختن پیرانهسر کوری به یار آرد
1. به پیری چو نوجوانان تا کِیَم دل مست مِی باشد؟
جوانی تا به پیری پیری آخر تا به کی باشد؟
1. چون مرغ بسملم خبر ار ترک سر نشد
تیغ تو ریخت خونم و هیچم خبر شد
1. شمع من همنفست گر دگری خواهد بود
نفس گرم مرا هم اثری خواهد بود
1. بسکه عاشق چشم تر بر نامه اش ناخوانده سود
چشم چون بگشاد تا خواند سیاهی رفته بود
1. شوخی که می نخورده دل خلق خون کند
وای آنزمان که چهره ز خون لاله گون کند
1. هر کس که بدان سرو قباپوش نشیند
سودا زده برخیزد و مدهوش نشیند
1. ذوق دیدار تو در جان بلاکش باشد
راحت کعبه پس از زحمت ره خوش باشد