چو نافه تا جگرم غرق خون از اهلی شیرازی غزل 602
1. چو نافه تا جگرم غرق خون نخواهد شد
خیال خال تو از دل برون نخواهد شد
1. چو نافه تا جگرم غرق خون نخواهد شد
خیال خال تو از دل برون نخواهد شد
1. بر آستان حرم زاهدی که سر میزد
شبش به میکده دیدم دری دگر میزد
1. شوقی دگر امروز دلم سوی تو دارد
گویا کششی از طرف موی تو دارد
1. قاصد رسید و بوی خوشی باز میرسد
وین بوی خوش زیار سرافراز میرسد
1. رخت که پیر و جوان را بیک نظر سوزد
چه آتش است ندانم که خشک و تر سوزد
1. تا یار ز شوخی بکناری ننشیند
دل در بر ما هم بقراری ننشیند
1. گرچه کار دلم از صبر بسامان نشود
هم صبوری که کس از صبر پشیمان نشود
1. منت قتل از رقیبم باز می باید کشید
بخت بدبین کز اجل هم ناز میباید کشید