عمرم بآه و ناله و فریاد از اهلی شیرازی غزل 584
1. عمرم بآه و ناله و فریاد می رود
عمر عزیز من همه بر باد میرود
1. عمرم بآه و ناله و فریاد می رود
عمر عزیز من همه بر باد میرود
1. ای کرده چشمت عالمی مست از شراب ناز خود
یک جرعهای بر ما فشان از نرگس غماز خود
1. کی سگت از استخوان من شکار من شود
قرعه یی می افکنم گر بخت یار من شود
1. نقد دلم چو غنچه به مستی ز دست شد
دست و دلش گشاده شود هرکه مست شد
1. یارم به چوگان باختن چون رو به میدان مینهد
از هرکه خواهد گوی سر گردن چه چوگان مینهد
1. افغان که درد ما بدوا کم نمی شود
تا بیش میشود غم ما کم نمی شود
1. چو غنچه گرچه لبت مهر بر دهان دارد
ز غمزه نرگس شوخ تو صد زبان دارد
1. تا من از مادر نزادم غم که زاینده شد
تا نمیرم آتش دوزخ نخواهد زنده شد
1. چراغ چشم دل آن دلربا بر افروزد
که تا نگاه کنی از حیا بر افروزد