سوی که روم من؟ که دلم سوی از اهلی شیرازی غزل 548
1. سوی که روم من؟ که دلم سوی تو باشد
روی که ببینم؟ که به از روی تو باشد
1. سوی که روم من؟ که دلم سوی تو باشد
روی که ببینم؟ که به از روی تو باشد
1. دلا، ز تخت سلیمان کسی چه یاد دارد
که عاقبت ببرد باد آنچه باد آرد
1. بهر جان قصد تو گر بر دل مجروح بود
جان به شکرانه دهد هر که سبکروح بود
1. عیسی گذاشت دنیا، قارون اسیر او شد
آن بر فلک برآمد این در زمین فرو شد
1. گر نه چاه دقنت عقل زره می فکند
جان من یوسف دل را که به چه می فکند؟
1. هر که آگه ز دل سوخته من باشد
بخدا رحم کند گر همه دشمن باشد
1. بر مرگ رقیبان تو خرم نتوان بود
دلشاد بمرگ همه عالم نتوان بود
1. عشق گنجینه اسرار الهی باشد
گر بدین گنج رسی هر چه تو خواهی باشد
1. یار برخاست برقص آن قد و قامت نگرید
رستخیز است درین خانه قیامت نگرید