آثار اهلی شیرازی

صفحه 58 از 182
182 اثر از غزلیات در دیوان اشعار اهلی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار اهلی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار اهلی شیرازی

1 گرچه در پای تو ای شمع بسی سوخته‌اند همه این سوختگی‌ها ز من آموخته‌اند

2 عاشقان از غم خال تو چو موران حریص در درون خرمنی از تخم غم اندوخته‌اند

3 آتش آه من سوخته دل سهل مبین که چراغ فلک از آه من افروخته‌اند

4 بنده مردم رندم که به بازار جهان به دو عالم سرِ یک موی تو نفروخته‌اند

1 گر حسن و دلبری بتو مهپاره داده اند چشمی بماهم از پی نظاره داده اند

2 آندم که خورده اند دو لعل تو خون ما یک جرعه هم بنرگس خونخواره داده اند

3 ما کشته توایم و ترا از برای ما این نخل قامت و گل رخساره داده اند

4 آن ساقیان که باده مقصود میدهند خون دلی بعاشق بیچاره داده اند

1 وصلش نماند و تلخی زهر فراق ماند وان چاشنی چو شیره جان در مذاق ماند

2 نیک اختران بر اوج شرف همچو آفتاب بخت ستاره سوخته در احتراق ماند

3 من ترک دین گرفتم و یکرنگ بت شدم زاهد نبود یکدل از آن در نفاق ماند

4 جان در هوای کوی تو از من برید دل تا حشر در میان من و جان فراق ماند

1 در عرق شد چو رخش ز آتش می تابی خورد وه که زان روی عرقناک دلم آبی خورد

2 در خیال خم آن طاق دو ابرو دل من ای بسا می که بهر گوشه محرابی خورد

3 چون بپوشم ز کس این قصه که با همچو منی آفتابی چو تو می در شب مهتابی خورد

4 فکر روزی چکند کس که دلم آب حیات از خضر جستی و از خنجر قصابی خورد

1 کار ما عشق است و مارا بهر آن آورده اند هر کسی را بهر کاری در جهان آورده اند

2 اینهمه افسانه کز فرهاد و مجنون ساختند شرح حال ماست یکی یک در بیان آورده اند

3 عاشقانرا عشق اگر چونشمع میسوزد رواست تا چرا سوز نهان را بر زبان آورده اند

4 آندو لعل لب که جان بخشید چون آب حیات در سخن صد همچو عیسی را بجان آورده اند

1 بجای آب حیاتم شکر لبی دادند حیات خضر بهر کس ز مشربی دادند

2 ز بت پرستی ام ای شیخ خود پرست مرنج مرا چنانکه تویی نیز مذهبی دادند

3 هدایت است نه کسبی رموز عشق ارنه هر آنکه هست دو روزش بمکتبی دادند

4 تو نیز عاشقی ای مدعی ولی فرق است بسوختند مرا گر ترا تبی دادند

1 جمعی که دل بهرزه پریشان نکرده اند هرگز نظر بعالم ویران نکرده اند

2 هد هد چه عرض تاج دهد زانکه بلبلان پروای تخت و تاج سلیمان نکرده اند

3 تا بوده اند اهل نظر زخم خورده اند ما را درین معامله ترخان نکرده اند

4 آسان ترست عیش فقیر از غنی ولی این مشکلی است بر همه آسان نکرده اند

1 یاران چه شد که پرسش یاری نمیکند بر دردمند خویش گذاری نمیکنند

2 از غصه بر کنار و چو گل در کنار هم برما نظر ز گوشه کناری نمیکنند

3 مارا بسوخت یاد حریفان و این گروه یادی ز حال سوخته باری نمیکنند

4 مردیم از انتظار و رفیقان بیوفا آخر گذار هم بمزاری نمیکنند

1 بسکه از گرم اختلاطی گلرخان آتش وشند عاشقان تا دیده اند این قوم را در آتشند

2 خسروان ملک خوبی را همه چیزی خوشست اینقدر باشد که گاهی با فقیران ناخوشند

3 ایکه رشک آید ترا بر عیش مستان وصال غافلی کاین دردمندان زهر هجران میچشند

4 سالها در کوره رندی چو زر بگداختم حمل ناپاکی مکن بر ما که رندان بی غشند

1 گر قسمن ما شد ز ازل غم چه توان کرد؟ وین دردی غم گر نرسد هم چه توان کرد؟

2 گفتی که بپرداز دل از دردم و خوش باش چون درد تو از دل نشود کم چه توان کرد؟

3 از دوستیت دشمن من شد همه عالم ایدوست بگو با همه عالم چه توان کرد؟

4 زخمی که زدی بر جگر ریش من از هجر چون چاره هلاک است به مرهم چه توان کرد؟

آثار اهلی شیرازی

182 اثر از غزلیات در دیوان اشعار اهلی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار اهلی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی