سر به جای پای در میخانه از اهلی شیرازی غزل 530
1. سر به جای پای در میخانه میباید نهاد
جای مردان را قدم مردانه میباید نهاد
1. سر به جای پای در میخانه میباید نهاد
جای مردان را قدم مردانه میباید نهاد
1. نصیب کوهکن از وصل دوست چون باشد
که سنگ تفرقه اش کوه بیستون باشد
1. بعد مرگم زاغ چون هر پاره جایی افکند
دیده ام باشد بکوی دلربایی افکند
1. چون گل روی تو را آتش می تاب دهد
عارض پر عرقت چشم مرا آب دهد
1. مرا حیات ابد از لبت هوس باشد
که می گر آب حیات است یک نفس باشد
1. شیوه خوبی لیلی همه کس چون داند؟
حالتی هست جز از حسن که مجنون داند
1. خط دمید از رخ او کار بلا بالا شد
یارب این فتنه پنهان ز کجا پیدا شد
1. کی بمن وصل چنین غایه مویی برسد
راضیم گر بمن سوخته بویی برسد
1. چشم صاحبدل نظر چون بر رخ گل میکند
از جمال گل قیاس حال بلبل میکند