هر کدورت که نصیب من دلخسته از اهلی شیرازی غزل 505
1. هر کدورت که نصیب من دلخسته شود
چون بمیخانه روم پاک ز دل شسته شود
1. هر کدورت که نصیب من دلخسته شود
چون بمیخانه روم پاک ز دل شسته شود
1. داغ پنهان دلم هر دیده مشکل بنگرد
تاچه صاحب دیده یی باشد که در دل بنگرد
1. تا پری را چون تو خواندم دوری از مردم کند
لاجرم تعریف بیش از حد کسان را گم کند
1. آن تقوی ام که از همه کس احتراز بود
تقوی نبود مایه صد کبر و ناز بود
1. چه سود کوشش اگر دوست کام ما ندهد
بسعی خود چه توان کرد اگر خدا ندهد
1. نه هر دل کز نوا دم زد قبول دلنواز افتد
سر محمود میباید که در پای ایاز افتد
1. ز بسکه گرد رهت جان عاشقان دارد
نسیم کوی تو پیوسته بوی جان دارد
1. سر من اگر نشانی ز در کنشت دارد
چکنم کسی چه داند که چه سرنوشت دارد
1. عاقبت داغ دل ما بدوا هم برسد
وین کدورت که تو بینی بصفاهم برسد