گرفتم آنکه بشکل تو دیگری از اهلی شیرازی غزل 496
1. گرفتم آنکه بشکل تو دیگری باشد
کجا بشیوه ناز تو دلبری باشد
1. گرفتم آنکه بشکل تو دیگری باشد
کجا بشیوه ناز تو دلبری باشد
1. عالم از سیل فنا گرچه خطرها دارد
هرکه در عالم مستی است چه پروا دارد
1. شوخی که خون من چو می ناب میخورد
شاخ گلی است کز دل من آب میخورد
1. روز ازل که جز رقم کفر و دین نبود
مارا بغیر حرف وفا بر جبین نبود
1. چو دل بوصل نهم جور یار نگذارد
چو یار رحم کند روزگار نگذارد
1. چو گلت شکفت از می عرق از کناره سرزد
ز مهت شفق برآمد ز شفق ستاره سرزد
1. ای همنفسان دست ز ما باز گذارید
کار دل ما را بخدا باز گذارید
1. سگ آن طیب انفاسم که رشک مشک چین باشد
نسیمی کز چنان گلزار خیزد اینچنین باشد
1. دل شکسته ما گنجی از وفا دارد
بخر شکسته ما را که سودها دارد