آثار اهلی شیرازی

صفحه 50 از 182
182 اثر از غزلیات در دیوان اشعار اهلی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار اهلی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار اهلی شیرازی

1 گر نمیخواهی مرا، صید دل غمدیده چیست ور نمیدزدی دلم این دیده دزدیده چیست؟

2 آفتاب حسنی و ذرات عالم عاشقت خاطرت ای آفتاب از بهر من رنجیده چیست؟

3 با پری نسبت کنندت مردمان بی بصر مردمانرا این گواهی دادن نادیده چیست؟

4 گرنه بر یاد لبت بر آتشم از دود دل آب حسرت دمبدم در دیده ام گر دیده چیست؟

1 کس بخود دلبسته آنزلف چون زنجیر نیست پای بند کس بجز سر رشته تقدیر نیست

2 گر ز تیغش رخنه یی درجان نشد تقصیر ماست یکسر مو باری از مژگان او تصیر نیست

3 تیر باران بلا از بسکه آمد بر تنم هر بن مویم که بینی بی نشان تیر نیست

4 گفتم آخر کم ز تکبیری اگر عاشق کشی گفت قتل پشه یی را حاجت تکبیر نیست

1 درد می مرهم ریش دل بیمار غم است ورنه از دولت ساقی می صافی چه کم است

2 وصل لذت ندهد تا نچشی زهر فراق لذت عشق هم از چاشنی زهر غم است

3 درد جامی که رسد از تو غنیمت شمریم در دو صافی ز کفت هرچه بود مغتنم است

4 ای مسیحا نفس آخر چه شود گر ز کرم بازپرسی که دل خسته ما درچه دم است

1 چشم دلم چو دیده از آن شمع روشن است آنشوخ نور چشم و چراغ دل من است

2 ای سرو خوشخرام که از دیده میروی جان میرود ز رفتن تو، این چه رفتن است

3 پیش توام خموش من بیزبان ولی با یاد تست هر سر مویم که بر تن است

4 مجنون خار خار بیابان محنتم این بخش ماست گر همه آفاق گلشن است

1 شمع روی تو نه افروخته چشم من ازوست این چراغیست که چشم همه کس روشن ازوست

2 دست در گردنت آن زلف بهل تافکند که ترا خون من سوخته در گردن ازوست

3 دهنت گرچه بود مرهم دل هیچ نگفت که دل ریش مرا اینهمه خون خوردن ازوست

4 یارب از باد خزانی ورقش زرد مباد آن گل تازه که فیروزی صد گلشن ازوست

1 دینم ببرد آن بت و گوید که جان کجاست ناصح که کرد منع دلم، این زمان کجاست

2 گفتی که جای یار مکن جز درون جان ما فرق تا قدم همه یاریم، جان کجاست

3 چون شمع مردم از غم و اکنون که با توام خواهم که شرح غم دهم، اما زبان کجاست

4 هجرم امان نداد که میرم پای تو جایی که مرگ تیغ برآرد، امان کجاست

1 سرو من برق صفت آمد و چون باد برفت سوخت صد خرمن جان و ز همه آزاد برفت

2 او که هنگام سفر گفت فرامش نکنم خود چنان رفت که نام منش از یاد برفت

3 رفت از دیده چراغ و دل من تیره بماند بر من سوخته دیدی که چه بیداد برفت

4 دید ایدوست که از سنگدلیهای فلک جان شیرین بچه شکل از بر فرهاد برفت

1 رقیب از کوی آن دهقان پسر رفت بیا ساقی، که مرک از ده بدر رفت

2 بده جام می صافی که از دل غبار غم بصد خون جگر رفت

3 زرشک حال خورشید از شفق پرس که در خون جگر روزش بسر رفت

4 شب هجرم ندارد صبح گویا چراغ صبح بر باد سحر رفت

1 شادم اگرچه خاطرم اندوهگین ازوست کم شادی ییست این که دل من حزین ازوست

2 بر ما نظر بگوشه چشمی نمیکند ما را اگرچه چشم وفا بیش ازین ازوست

3 او قصد کشتن از پی ناکامی ام کند غافل ازین که کام دل من همین ازوست

4 در حسن کی به خرمن گل نسبتش رواست خورشید من که خرمن خوشه چین ازوست

آثار اهلی شیرازی

182 اثر از غزلیات در دیوان اشعار اهلی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار اهلی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی