آثار اهلی شیرازی

صفحه 5 از 182
182 اثر از غزلیات در دیوان اشعار اهلی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار اهلی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار اهلی شیرازی

1 گر التفات بود شمع مجلس مارا به کیمیای نظر زر کند مس مارا

2 مرو ز دیده که نقش بنفشه خالت بجای مردم چشم است نرگس مارا

3 تو خود بگو صفت حسن خود که دوزخ تو چه جای فهم بود عقل بی حس مارا

4 بغیر علم نظر درس ما نگفت استاد نبود علمی ازین به مدرس مارا

1 از رقیبان تو صد خار جگر هست مرا بجز از درد تو صد درد دگر هست مرا

2 مست آن زلف چه زنام اگر سر برود کافرم گر زسر خویش خبر هست مرا

3 گر چه من سوخته یک نظر از روی توام کی بخورشید رخت تاب نظر هست مرا

4 ناصحا، دیده چو نرگس کی از آن گل پوشم عقل اگر نیست ترا چشم بسر هست مرا

1 شیشه پر از زهر چند چرخ ستم پیشه را کیست که سنگی زند بشکنداین شیشه را

2 رهزن نقد حیات جز غم و اندیشه نیست می خور و در کنج دل ره مده اندیشه را

3 شعله شوقت که زد در رگ و جان آتشم در تن من همچو شمع سوخت رگ و ریشه را

4 مست سر کوی تو جان برقیبان نداد کی بستگان میدهد شیر تو سر بیشه را

1 نبود از عاشقی بیم ملامت سینه ریشان را مرا عشق تو رسوا کرد تا عبرت شد ایشان را

2 بپوش آن شمع رخ ترسم که خوبان از حسد سوزند حسد داغی است کز یوسف کند بیگانه خویشان را

3 منه راز دل ما بر زبان شانه با زلفت چو زلف خود مزن برهم دل جمعی پریشان را

4 زلعل می پرستان را خبر نبود چه ذوق از شربت کوثر مذاق کفر کیشان را

1 جایی که بجوش آرد گل بلبل زاری را شاید که چو ما سوزد حسن تو هزاری را

2 بشناس حق اشگم کز آب دو چشم من بشکفت گل خوبی بس لاله عذاری را

3 از جور تو گر نالم آزرده شوی ناگه کس یار نیازارد آنگه چو تو یاری را

4 آخر زشب هجرم صبحی نشدی روشن گر زانکه اثر بودی صبح شب تاری را

1 مژده گل چه میدهی عاشق مستمند را داغ دل است هر گلی مرغ اسیر بند را

2 دود درون من ترا دفع گزند بس بود جان کسی چه میکنی دود دل سپند را

3 چند ز بهر سوزمن گرم چو برق بگذری سوختم آخر ای پسر تند مران سمند را

4 مست نه ای، چه می چمد قد خوش تو گویا جلوه ناز میدهی سرو قد بلند را

1 جز وصل هوس نیست چو پروانه خسان را کو شمع که آتش زند این بوالهوسان را

2 ای گل که دمد از نفست بوی بنفشه زنهار مکن همد خود هیچ کسان را

3 خونابه حسرت همه تاچند خورم من یکبار هم این می بچشان همنفسان را

4 آن لب گرم از پافکند سر زنشم چند در شهد گرفتاری خود بس مگسان را

1 زدرد میرم و گویی که بیش از این بادا تو گر خوشی که چنین باشم این چنین بادا

2 جدا زشمع رخت گر بصحبتم هوس است چراغ صحبت من آه آتشین بادا

3 نه جام دل که اگر خاتم سلیمان است نشان عشق ندارد نگین نگین بادا

4 دل شکسته که پروردمش چو جان دربر چو رفت از برمن با تو همنشین بادا

1 از بس که خورم بر جگر از طعنه سنان‌ها خون شد جگر ریش من از زخم زبان‌ها

2 دانی که چه بس تیر نهان خورده‌ام از تو پیش آی که تا باز دهم با تو نشان‌ها

3 من با تو چه گویم که زمانی که تو آیی بی‌خود شوم از شوق وصال تو زمان‌ها

4 آن چشم و چراغی که به بالین تو تا روز سوزد همه شب شمع‌صفت رشته جان‌ها

1 غم ندارد ز گدایی تن غم پرور ما گو هما سایه دولت مفکن بر سرما

2 در سفالین قدح و ساغر باده یکی است غایت این است که از زر نبود ساغر ما

3 آتش ما چه حدیث است که آبش بکشد بلکه سوزد جگر دجله زخاکستر ما

4 حذر از شعله سوز دل ما باید کرد زان که جز در رگ جان ها نخلد نشترها

آثار اهلی شیرازی

182 اثر از غزلیات در دیوان اشعار اهلی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار اهلی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی