آثار اهلی شیرازی

صفحه 4 از 182
182 اثر از غزلیات در دیوان اشعار اهلی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار اهلی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار اهلی شیرازی

1 ز عاشقان همه قصد جراحت است او را ازین جراحت ما تاچه حاجت است او را

2 بخنده نمیکن خون کند دل ریشم شکر لبی که کمال ملاحت است او را

3 بصبح طلعت او دل کجا رسد بصفا اگرچه کل همه حسن و صباحت است اورا

4 بگرد عاشق بیهوده گرد او نرسد خضر که اینهمه سیرو سیاحت است او را

1 یکره چو غنچه خنده زنان بین بسوی ما باشد که بشکفد گل دولت بروی ما

2 ای نوبهار جان مگر از ابر رحمتت رنگی برآورد چمن آرزوی ما

3 سر رشته گم مکن که ز عهد ازل تورا پیوند دوستی است بهر تار موی ما

4 صد ره اگر ز سجده بپایش نهیم سر کی سر بما نهد صنم تند خوی ما

1 از که نالم که فغان از دل ریش است مرا هر بلایی که بود از دل خویش است مرا

2 شربت وصل تو بی زخم فراقی نبود لذت نوش پس از تلخی نیش است مرا

3 من که بیگانه ام از خویش و محبت سوزم چه غم از محنت بیگانه و خویش است مرا

4 مگرم کعبه امید پس از مرگ دهند کاین ره دور و درازی است که پیش است مرا

1 آتش رخی کز یاد او آهی زجان خیزد مرا چون شمع اگر نامش برم دود از زبان خیزد مرا

2 در حسرت ماه رخش از یارب شب سوختم یارب زهجرش تا بکی آه از فغان خیزد مرا

3 زان ساقی سرمست اگر چون شیشه پرخون شد دلم بی لعل میگونش نفس کی از دهان خیزد مرا

4 دل می خرد مهر بتان جان می فروشد رایگان مشکل کزین سودای دل غیر از زبان خیزد مرا

1 آن کعبه جان سوی خود میخواند از یاری مرا ای گریه در خون جگر آلوده نگذاری مرا

2 بودم من ای خورشید رخ در خاک خواری ذره وش برداشتی از خاک ره با این همه خواری مرا

3 من چون سگ کوی توام خواهی بخوان خواهی بران کز خشم اگر رانی گهی از لطف بازآری مرا

4 ساقی چو نرگس بیش تو چون سر بر آرم من ز شرم کز ساغر لطف و گرم شرمنده میداری مرا

1 بسکه خطش سوخت ازغم صددل نومید را دود دلها تیره کرد آیینه خورشید را

2 عالم فانی نیر زد پیش آن ساقی جویی بلکه بی او کس نخواهد جنت جاوید را

3 گر سفالین ساغرش پر درد باشد رند مست در نظر هرگز نیارد ساغر جمشید را

4 من بناخن سینه را هز گه خراشم همچو چنگ در سماع و مستی آرم بر فلک ناهید را

1 بهل حکایت شیرین بکوهکن مارا چراغ مرده چه پرتو دهد دل مارا

2 رخ تو زنده کند مرده وین عجب نبود چه کم رمعجز عیساست روی زیبا را

3 کسی که پیش تو میرد مسیح را چکند؟ که بر شهید تو رشک است صد مسیحا را

4 ز ماه و خور که شکیبد؟ تو روی خود بنما که تا شکیب دهی جان نا شکیبا را

1 گر کند ابر کرم میل تن خاکی ما چه تفاوت کند آلودگی و پاکی ما

2 ما بدیدار توای ساقی جان دلشادیم نه که از هستی جانست فرحناکی ما

3 با وجود تو برما همه عالم عدم است با وجود عدم فهم و کم ادراکی ما

4 دوستان چاک گریبان حریفان دوزند هیچ رحمی نکند کس به جگر چاکی ما

1 که ره دهد سوی آن سایه همای مرا بوصل او که رساند مگر خدای مرا

2 بظلمت غم هجر از حیات وصلم دور فغان که خضر رهی نیست رهنمای مرا

3 سگ توام زکرم جا بکوی خویشم کن چو در حریم وصال تو نیست جای مرا

4 چو غنچه تنگدلم رخ نما که همچون گل شکفته دل کند آن روی دلگشای مرا

1 آه کز دست دل این سینه ریش است مرا هر بلایی که بود از دل خویش است مرا

2 من که بیگانه ز خویشم ز غم و محبت هجر چه غم از محنت بیگانه و خویش است مرا

3 نوش وصل تومن از نیش بلا یافته ام لذت نوش تو از تلخی نیش است مرا

4 گر دل از زخم ستم ریش شود غم نبود شکرین لعل لبت مرهم ریش است مرا

آثار اهلی شیرازی

182 اثر از غزلیات در دیوان اشعار اهلی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار اهلی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی