1 دل اگر کوه شود عاشق جانباز تو را به فغان آید اگر بشوند آواز تو را
2 سرو نازی تو و در کشتنم از عشوه گری می کنی ناز که قربان شوم این ناز تورا
3 آه از این درد که از چشم رقیبان حسود سیر دیدن نتوان نرگس غماز تورا
4 سرو را لرزه بر اندام ز رشگ تو فتد گر صبا وصف کند سرو سرافراز تورا
1 تا چند خشم و ناز و کین برخیز و باز از در درآ عاشق کشی از سر بنه عاشق نو از در درآ
2 بی صورت زیبای تو صحبت صفایی نیستش مجلس گلستان کم دگر چون سرو ناز از در درآ
3 در مسجد ارباب ورع خوانند ما را بت پرست یکبار از بهر خدا وقت نماز از در درآ
4 جز دیده من ای پری چشمی نبیند روی تو وحشت مکن از مردمان ای دلنواز از در درآ
1 دلا خراب مکن نقش بت پرستی را چو گرد باد فروپیچ گرد هستی را
2 دم مسیح و حیات خضر بما نرسد غنیمتی شمر ای دوست وقت مستی را
3 چو سرو باش دل آزاده با تهی دستی مگو چو غنچه بکس حال تنگدستی را
4 فلک بپایه معراج خاکیان نرسد بلند قدر ندانست قدر پستی را
1 بزلف اگر ببری جان بی قرار از ما فدای یک سر موی تو صد هزار از ما
2 بجان دوست که جان با تو در میان داریم چو در کنار نیایی مکن کنار از ما
3 اگر نه حسن تو بی اختیار دل بردی عنان دل که ربودی به اختیار از ما
4 بروز مستی وصل تو ما چه دانستیم که روزگار کشد کین بروزکار از ما
1 گر نامه بینامِ خوشت بوسد زبان خامه را آن رو سیاهی بس بود تا روز محشر نامه را
2 دلدادهٔ نام توام از هرکه نامت بشنوم بر مژده نام خوشت هم جان دهم هم جامه را
3 من کشتهٔ خط توام کم ران به خون من قلم سرخی به خون من مده منقار زاغ خامه را
4 از یک نظر در کوی تو صد شیخ صنعان بتپرست رسوای عالم میکند عشق تو صد علّامه را
1 سجده بت گرچه باشد نامسلمانی مرا چون کنم چون این نوشت ایزد به پیشانی مرا
2 تا کی این دزدیده دیدن پرده بردارم زپیش از تو حال خود چه پوشم زانکه میدانی مرا
3 با وجود این جفا امیدوارم زانکه تو هم نگاهی می کنی گاهی به پنهانی مرا
4 قصه جان خراب من چه می پرسی زمن حال جانم هم تو به دانی که در جانی مرا
1 خط چو مهر گیا تا نموده یی ما را هزار مهر و محبت فزوده یی ما را
2 جفا نموده ات اکنون طریق رندی نیست چنان نما که در اول نموده یی ما را
3 اگر حدیث پری بر زبان ما بگذشت بجان دوست که در دل تو بوده یی ما را
4 بخنده یی که از آن پسته دهن کردی دردی ز عالم معنی گشوده یی ما را
1 ما چنین بیخود اگر یار رسد بر سر ما که خبر می دهد ار دل نطپد در بر ما؟
2 لحظه ای باش که از شوق تو آییم بهوش گر پی پرسش ما آمده یی بر سر ما
3 تا دل سوخته خاکستر گلخن نشود ننهد تن سگ کوی تو به خاکستر ما
4 جرعه یی بخش که چون لاله زغم سوخته ایم تا بکی بشکنی از سنگ ستم ساغر ما
1 روز ابر است و دهد ساقی جان ساغر ما سایه رحمت او کم نشود از سر ما
2 یکدم ای عمر از درما نیز درآی پیش از آن دم که عجل حلقه زند بر درما
3 خاک ما سوختگان خوار نه بینی که فلک نیل رخساره ما ساخت زخاکستر ما
4 نخل مقصودی و از شاخ وصالت ما را بر امید همین بس که نشینی بر ما
1 چند باشد چو مسیحا سر افلاک تورا خاک ره باش که گل بر دمد از خاک تورا
2 شاهد جان نکند صورت خود از تو دریغ گر چو آیینه بود چشم و دلی پاک تورا
3 حسن او دیده ادراک شناسد چکنم گر نباشد خبر از عالم ادراک تورا
4 شهسوارا برکاب تو سر بوسه که داشت که سر خلق همی سود بفتراک تورا